Wednesday, February 26, 2014

بیاد نلسون ماندلا - رحیم کریمیان

جنبشی که ماندلا پرچم آنرا بدوش می کشید، جنبشی بود که دامنه ی آن فقط در محدوده ی جنبش سیاهپوستان قاره افریقا، و رهائی شان از یوغ زنجیر بردگی محدود نمی شد، بلکه برای بومیان قاره آمریکا و ساهپوستان مقیم آن سرزمین که توسط یانکی ها و مزدوران انجیل به بغل اروپائی، شکار شده بودند، نیز پیام روشنی داشت. علاوه بر این، میهن پرستان هندی، چینی، اندونزیائی و ویتنامی و صد البته کارگران و محرومان سراسر جهان که از سنگینی یوغ زنجیرهای جدید بردگی، رنج می برند، معنای آن پیام را با پوست و گوشت شان لمس کرده بودند. زیرا برخی از آنها هم در زمانی یوغ سلطه کهنه ی سرمایه داری جهانی را در کشور خود تجربه کرده بودند. حال آندسته از کشورها که در گیر سلطه نوع جدید هستند و از بردگی مدرن رنج می برند، بخوبی می دانند که سلطه گران و جامعه ی سرمایه داری اساس اش بر استثمار و غارت بنا شده است.



نباید فراموش کرد که از نظر سرمایه داران، انسان فقط ابزاری است برای کسب سود و افزایش ثروت والاغیر. این ماهیت جامعه نه بخاطر اراده شخص و یا گروه و طبقه خاصی، بلکه ضرورت تاریخی است که در یک برحه از آن به بشریت تحمیل گردیده است. همانطور که می دانیم، نطفه ی سرمایه داری و جامعه ی مدرن حاضر در درون جامعه کهن یعنی نظام فئودالی بسته شده است. اقتصاد روستائی، با تولید اضافه یا مازاد تولید و شروع انباشت اولیه، شرایط تقسیم کار و با تولید پیشه وری و پیله وری، مستقل از زراعت و در ارتباط با آن، شکل گرفته بود. کشورهای اروپائی، بخصوص انگلیس که در مقایسه با امپراطوریهای چین، ایران، و سرزمین هند، در تولید و مازاد، عقب افتاده بودند، چاره ای نداشتند که در نقش واسطه و یا تاجر، در کنار کشورهای معظم آندوره امرار معاش کنند. در همین رابطه بود که سوداگران اروپائی راه به قاره آمریکا یافتند و در آن سرزمین غنی و ثروتمند دست به غارت و چپاول زدند، و از طریق این غارتگری، و نسل کشی بومیان امریکائی توانستند به انباشتی قابل ملاحظه دسترسی یابند، و شرایط تقسم کار اجتماعی شان با سرعت و حجم بیشتری، تحقق یابد. از همان زمان بود که سرزمین آمریکا فرصتی گشت برای غارت و چپاول یانکی ها. سرمایه داران غربی که نمی توانستند بومیان را بزیر بردگی بکشانند، چاره در این دیدند که برای تامین نیروی کار ارزان، به جنایت دیگری دست بزنند. در قاره سیاه، انسانهائی زندگی می کردند که می توانست بزیر بردگی  کشیده شوند. لذا با سرمشق گرفتن از نیاکان خود، به شکار این انسانها در افریقا دست زدند، تا در مزارع و کارگاه و کارخانه ها، کار تولید و در نتیجه کسب ارزش و ثروت نماید. بر پایه نیروی کار این بردگان و ثروت و امکاناتی که برای غارتگران فراهم گشته بود، بفکر تجاور به کشورهای دیگری که قدرتمند بودند، ولی از غافله پیشرفت عقب افتاده بودند، افتادند. پی آمد این سلطه گری بروز جنبشهای عظیم در سراسر جهان بود. 


 جنبشی که ماندلا در رأس آن قرار گرفته بود، یکی از این جنبش های جهانی و البته یکی از کارآمد ترین جنبش های خلقهای جهان بود که در عین حال نابودی هر دو نوع بردگی را خواستار شده بود. بردگی کهن و بردگی مدرن. روشن است که برای بزیر کشیدن ریشه ای آپارتاید آفریقای جنوبی و جلوگیری از شکل دیگری از آپارتاید، که امروزه در جهان حاکم است و مسبب این همه کشتار وحشیانه در سراسر جهان در زیر شعارها و بهانه های کوناگون می باشد، نمی توان فقط به کسب قدرت سیاسی، اکتفاء کرد. ولی متآسفانه این جنبش، دچار توهم گردید و نتیجه تلخ آنرا را هم تجربه کرد. امروزه کارگران و مبارزین جهان، تجربه دردناک، کشتار دسته جمعی  کارگران معادن را درکشوری و در زمانی تجربه کردند که هنوز رهبر اسطوره ای آنها در قید حیات بود. این واقعه زمانی دردناکتر جلوه می کند که اگر تجربه سیاهپوستان در آمریکا وجود نمی داشت. امروز برای مبارزین انقلابی، بخصوص انقلابیون کمونیست بس دردناک است، که نام و محبوبیت این اسطوره انقلابی در خدمت آن جریان اجتماعی قرار می گیرد که بمدت سی سال بدشمنی با مردمی که او بنمایندگی از آنها مبارزه می کرد، در آمده است. این رویکرد طبقات حاکم  و از جمله جهان سرمایه داری برای فریب و گمراه کردن مردم چیز تازه ای نیست. مسئله ای که در طول تاریخ همیشه وجود داشته است. ولی جنبش انقلابی باید این فریبکاریها را افشاء سازد. روزگاری بود که مطبوعات و رسانه های غربی در کتب، پوسترها ی تبلیغی، فیلم ها و غیره وقتی می خواستند تصویری از پلیدیهای اجتماعی ترسیم سازند، چهره ی یک رنگین پوست را ارائه میدادند. ولی امروزه می بینیم بر خلاف گذشته پوسترها و کالاهای تبلیغاتی، مانکن های زیبائی از رنگین پوستانی اتنخاب میشود. که اروپای غارتگر دیروز به چشم برده به آنان نگاه می کرد. مدیران و دانشمندان مطرح جهان، حتی رئیس سازمان ملل متحد و نیز رئیس قدرتمند ترین دولت جهان یعنی اوبا ما از رنگین پوستان است. سئوال اینست: آیا این تصاویر، می تواند نشانی از برابری انسانها و احترام به حرمت انسانها قلمداد گردد و آیا این فریبکاری مضحک را مردم جهان خواهند پذیرفت.؟ آنهم در شرایطی که بنام آزادی و حقوق بشر و دمکراسی و غیره، کودکان و زنان و مردم معمولی را در هر جا که اراده کنند با بمبها و سلاح های کشتار جمعی به وحشیانه ترین شکل قتل و عام می کنند.



اگر قرار باشد، ماندلا و ماندلا ها همچنان در دل مردم جهان، هم وطنان خود و رنگین پوستان جهان برای همیشه اسطوره تاریخی باقی بمانند، نباید بین راه متوقف شوند. مردم، رفیق نیمه راهی را که شاهد کشتار دستجمعی کارگران هم وطن خود بدست پلیس سرمایه بود، از خاطر نخواهند برد. کارگرانی که جرم شان افزایش حقوق بردگی شان بود، و در اعتراضی آرام و بدون سلاح خواهان بهبود شرایط بد زندگی خود بودند. و انتظار داشتند ماندلا ها که سالها بر تحقق حقوق شان مبارزه کرده بودند، اینبار آنها را تنها نگذارند، ولی با کمال تاسف باید گفت صدائی که هرگز ماندلا ها آن را نشنیدند. 



رحیم کریمیان

 8.12.2013

No comments:

Post a Comment