Wednesday, February 26, 2014

در ارتباط با موضع گیری های اخیر احزاب و جریانات "ناسیونالیست" کرد - روزبه کوراغلی


اخیرأ سه تشکل کرد، حزب دمکرات کردستان ایران - حزب دمکرات کردستان و پژاک شاخه ی حزب کارگران کردستان ترکیه (پ ک ک) که از سال 2004 در مناطق مرزی بین ترکیه و ایران هر از گاهی به تحرکاتی دست میزند، بطور جداگانه برای چندمین بار درخواستهای ملتمسانه ای را به جهت گشودن باب مذاکره با جمهوری جهل و سرمایه داشتند. پاسخ رژیم به درخواست آنان چه مثبت باشد و چه منفی، در مواضع جدی و تغییر ناپذیر کمونیستها نسبت به ناسیونالیزم و بورژوازی، خصوصأ جریانات سازشکار که هدف مقاله است، بر خلاف جریاناتی که بطور آشکار یا پنهان تلاش میکنند تحت بهانه های مختلف از جمله مبارزه مشترک بر علیه جمهوری جهل و سرمایه، یاهمکاری برای یافتن راه حل نسبت به ستم ملی و غیره به این قبل جریانات نزدیک و باب همکاری را باز نمایند، بعبارتی با توجیه هدف به هر وسیله ای متوسل میشوند. بنا به دلایلی که در ذیل ارائه خواهد شد، تاثیری نمی تواند داشته باشد.

در این ارتباط از آنجا که مسئله بلحاظ مبارزه طبقاتی اهمیت ویژه پیدا می کند، بر این باورم صرف برخورد سیاسی به مواضع اخیر جریانات بورژوا ناسیونالیست کرد همانقدر معتبر است که ستم بر زنان را صرفأ به عوامل روبنائی محدود ساخت. مسلم است چنین برخوردی نه تنها ماهیت جریانات ناسیونالیست، ارتجاعی و دست نشانده را روشن نمی سازد، بلکه ادامه ی بی حقوقیها و تشدید سرکوبها بتوسط رژیم، راه رشد این جریانات را که از ناآگاهی مردم، خصوصأ مردمی که سالهاست از عقب ماندگی تاریخی رنج میبرد، تقویت خواهد کرد. به بیانی دیگر نوشتن تکالیف از روی اجبار و کسب مقبولیت در میان توده ی عقب نگه داشته شده و ناآگاه نمی تواند راه حل علمی به مسئله باشد. این نوع برخورد در خوشبینانه ترین وضعیت چیزی جز تسهیل و تامین منافع فردی و گروهی که از تفکرات اپورتونیستی نشأت میگیرد و به باز تولید پوپولیسم که یکی از عوامل چندگانه در تحمیق توده است، نیست. صاحبان این تفکر بدلیل خصلتهای خورده بورژوائی که قبلأ یا بعدأ در مناسبات اجتمائی و از فرهنگ طبقه حاکم در جامعه کسب نموده اند، رویه ای را پیش میگیرند که در هدف نهائی همان است که ناسیونالیسم بر آن سوار شده است. طبیعی ست با این موضع نمی توان گام را فراتر نهاد و با مسائل اجتماعی برخورد علمی، جدی و جامعه شناسانه داشت. 

 پرواضح است جمهوری اسلامی بعنوان قطبی از نظام سرمایه داری جهانی با روبنای مذهب در 34 سال عمر منفور خود، روزی نیست که دست به جنایت نزده باشد. رژیمی که از همان ابتدا اعمال جنایتکارانه و پستی خود را با پستی و جنایات دوران سیاه پهلوی پیوند داد و بدان مشروعیت بخشید. و هر آن فریادی بر علیه تازیانه و سرکوب و کشتار برخاست، آنرا چون شورش و عصیان خلق بخون کشید تا خلق را توان خروش نباشد. بدین سان هراس از خود را در میان مردم به هراس مردم از حکومت مبدل ساخت. چرا که هر آن احساس "ترس از خود" در میان مردم شکل گرفت، آنگاه این ترس که همان خلاء آگاهی و فقدان روح مبارزه است، به ضعف ها و ناتوانی خود پی برده در جهت تقویت آن بر میآید و در اینموقع است که آگاهی، جسارت، توان، قدرت و اراده ی خلل ناپذیر توده ها بر علیه قهر مادی (نظم موجود) خود را متشکل، متحد و سازمان یافته با برنامه ای از قبل روشن که خطوط و اهداف انقلاب را ترسیم نموده است، در پرتو هدایت رهبران آگاه، سازش ناپذیر و مبارز که از خود طبقه و برای طبقه برخاسته است، مسیر رهائی را با اعمال قهر مادی در بزیر کشیدن رژیم جهل و سرمایه، خواهند پیمود.

بگذارید دست نشاندگان که درسهای خود را از امپریالیزم و صهیونیزم بین الملل میگیرند در دالانهای سازش با خفاشان و جانیان خلق وقت خود را سپری نمایند. این نوع سازشها که قدمت آن به عمر ننگین رژیم جهل میرسد، چیزی نیست جز هراس از انقلاب کارگران و توده های فرودست.! انقلابی که نه تنها پژواک آن رژیم جهل و سرمایه را بوحشت فروبرده است بلکه نمایندگان ریز و درشت بورژوازی هم از ترس خشم آتش آن ملتمسانه و در اوج عجز و ناتوانی دست سازش دراز کرده به صفوف سربازان آن در حال الحاق هستند. بیخود نیست که امپریالیستها به نمایندگان بومی خود دستور داده اند تا در پوشش "حقوق ملت کرد" زمینه های سازش با جمهوری قتل و کشتار، اسد، دولت اردوغان، و دولت سراپا بوجود آمده از خون مردم عراق را تحت نام "کنگره ملی کرد"، مهیا سازند. همان سازشی که پای یاغیان سرکش امپریالیست به عراق را باز کرد و به کشته شدن و آوارگی میلیونها انسان بیدفاع و تجاوز به هزاران زن و کودک انجامید. برآمد این جنگ امپریالیستی، دولت مرکزی عراق و حکومت عشیره ای بارزانی در کردستان عراق است. که در کارنامه اش اختلاس و چپاول اموال مردم، فساد ادرای و مالی، سرکوب اعتراضات مردم، تقلیل حقوق زنان تا حد بردگی، قانونی کردن اختیار چند همسری برای مردان، رواج تجاوز و تن فروشی، سرکوب روزنامه نگاران و مخالفین و منتقدین، ترور کمونیستها و آزادیخواهان، افزایش فقر و نابرابری و بیکاری و ده ها معضل اجتمائی امروز به امر معمول این دولت تبدیل شده است. و صد البته باید تاکید کرد این بی حقوقی ها و جنایات در حالی صورت میگیرد که چاههای نفتی کرکوک در اختیار همین دولت عشیره ای قرار داده شده است تا تضمینات برای ادامه ی غارتگری به امپریالیزم تامین شود. که هیچ وجدان آگاهی نمی تواند به کتمان و یا نادیده گرفتن آن برآید. این همان دمکراسی و تعیین سرنوشت بروش نظام سرمایه داری که رئوس آن را امپریالیسم تعیین میکند. بر این مبنا و با توجه به سوابق رژیمهای منطقه، دولتهای امپریالیستی و صهیونیسم در زمینه ی حقوق بشر و آزادی میتوان اهداف پشت پرده ی "کنگره ملی کرد" را نه با تخیلات و تصورات خیالپردازانه و ذهنی بلکه منطبق بر واقعیتهای آشکارا موجود بتصویر کشید. حال این دولت ملي برآمده از چنین توافقاتی برهبری بورژوازی "ملی"  در هر جغرافیایی میخواهد شکل بگیرد، مهم نیست. آنچه که غیر قابل تفکیک است، مشخصات و اشتراکات عمومی آنهاست. چه در بهشت پروتستانیسم شکل بگیرد و چه در بهشت مسلمانان. نمونه ی دیگر تشکیل "دولت ملی" بدست امپریالیستها، اسرائیل است که با لابی گری اروپای متحد و به بهای خون فلسطینیان و آوراگی آنان   بوجود آمده است. البته باید تاکید کرد در شرایطی که بیش از سه دهه است نئولیبرالیزم (جهانی سازی سرمایه) با افسار عنان گسیخته مرزهای ملی را درنوردیده است و هر گونه کنترل و تصدی گری دولت از روی آن برداشته شده است. و بقای آن جز با پذیرش سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول امکان پذیر نیست، سخن گفتن از "دولت ملی" زیر لوای بورژوازی نه تنها عدم درک از شرایط موجود نظام سرمایه داری ست، بلکه کمدی مضحکی ست که فقط میتوان در محافل عقب مانده از آن سخن بمیان آورد. و از توده ی ناآگاه و سرخورده برای آن سربازگیری کرد.

حال برای دریافت علل تلاش سه جریان ناسیونایست کرد و بطور عموم جریانات راست که بارها مسئله مذاکره با رژیم را پیش کشیده اند و خواهان حل مسائل شان بشکل مسالمت آمیز با رژیم بودند، بررسی و تحلیل رشد جنبش انقلابی که در سالهای اخیر در درون طبقه کارگر بوجود آمده است و از طرفی تزلزل و ناپایداری بیش از پیش رژیم که بخشأ از بحران درونی سرچشمه گرفته و بخش دیگر را از بحران نظام جهان سرمایه داری متحمل میشود، در یک رابطه معین می توان چرائی این سازش را فهمید و بدان پاسخ گفت. در تحلیل از انتصابات اخیر طی مطلبی هر چند فشرده تحت عنوان آزادی و حق تعیین سرنوشت نه با انتصاب بلکه با انقلاب تحقق خواهد یافت! به چگونگی و دلایل آن اشاره کرده ام که در انترنت قابل دسترس است. و لزومی به تکرار آن نمی بینم. ولی می تواند بخشی از مسائلی که به موضوع مرتبط است روشن سازد.

اینکه این جریانات شعارهای قبل و بعد انتصابات حسن روحانی را ملاک درخواست سازش طرح کرده اند، باید گفت عملکرد دولت روحانی در سه ماه گذشته ادعاهای خالی از حقیقت این جریانات را کاملأ روشن کرد.  مردم ساده دل و طرفداران این جریانات اگر چه از وضعیت مردم رنج دیده ی کرد زیر پرچم حاکمیت بارزانی بی خبر باشند، اما اینک باید دریابند که بحث بر سر منافع مردم کرد نیست. روی همین اصل مبارزه ی آنان تحت نام "ملت" کرد همان قدر اعتبار دارد که سازش شان. واقعیت همانطور که در بالا اشاره شد، دوران عمر رژیم جهل و سرمایه بطور اخص و دوران اسب تازی بورژوازی به پایان رسیده است. و گرنه بورژوازی سرخورده و ناتوان کرد که سالها در خدمت امپریالیزم و دولتهای سرسپرده ی منطقه به جهت کسب قدرت و یا شراکت در قدرت عمل نموده است، چگونه است بدون اینکه سنگری را تسخیر کرده باشد، تن به مذاکره می دهد. این اوج خفتبار و زبون یک جریان است، که بتواند تحت حاکمیت جمهوری جهل و سرمایه با پیش بردن باصطلاح مبارزه مسالمت جویانه به خواسته ها و مطالبات طرفدارانش دست یابد. بورژوازی خرد از همان دوران کمون پاریس دریافت که حیات سیاسي اش تابعی از سرمایه ی کلان است. و سرمایه تنها زمانی قادر به ادامه حیات خواهد بود که قدرت سیاسی را در دست داشته باشد. در غیر اینصورت اضمحلال و نابودی آن حتمی ست. امروز در کردستان عراق هزاران شرکت تجاری از کشورهای مختلف در حال فعالیت هستند که یکی از این کشورها ترکیه است. مناسباتی که دولت بارزانی با رژیم جمهوری اسلامی و دولت ترکیه دارد، بمراتب هزاران بار قوی تر از مناسباتی ست که با احزاب کرد ایرانی، ترکیه و سوریه دارد. آیا مردم متوهم و ساده دل می تواند به دلایل آن پی ببرد! و خود را برای همیشه از فربیکاریهای بورژوازی کرد نجات دهد.؟ وظیفه و مسئولیت جریانات و نیروهای انقلابی کرد بطور اخص و روشنفکران انقلابی سراسری بطور عموم در اینجاست که اهمیت می یابد. بدون توضیح و تشریح این مسائل نمی توان مسئله ای را حل کرد. دستگاه تبلیغاتی بورژوازی کرد با ساپورت امپریالیست ها و صهیونیستها و کمک ارتجاع داخلی در خلاء آگاهی بر مغزهای مردم ساده دل و رنج دیده حاکم گشته است. حتی در میان بخشی از چپهای متعلق به مردم کرد موضوعیت و اهمیت منافع مردم (توده های رنج و کار و فرودستان) زیر سایه ی منافع ملت ( بورژوازی استثمارگر - استثمار شوندگان) قرار گرفته است. اینها خلاء هائی ست که بورژوازی توانسته با بکار گیري هزاران ترفند در سطح اجتماعی اعلام موجودیت کند.

سخن آخر:
از آنجا که بحث بر سر حل ستم ملی است، یعنی آزادی انسان و برخورداری از حق تعیین سرنوشت خویش. آنوقت باید مشخص کرد ریشه ی این ستم بر سرمایه است یا بر انسان.! در اینصورت است که می توان پاسخ داد آیا بورژوازی قادر به حل آن است یا نه.! آنچه که از تئوری سرمایه حاصل است، چیزی نیست جز استثمار بیشتر برای انباشت سود بیشتر. و انسان در منطق سرمایه تنها وسیله ی کار تلقی میشود، که بخدمت آن درآمده است. روی همین اساس سرمایه نمی تواند به آزادی انسان بیاندیشد. آزادی انسان تنها زمانی میسر است که به تئوری انقلابی مسلح شود. بورژوازی نمی تواند با قهر مادی همراهی کند چرا که قهر مادی یعنی رادیکالیزه شدن یعنی به ریشه پرداختن. ریشه ی انسان چیزی نیست جز خود انسان. تحت چنین شرایط است که گفته میشود تعیین حق سرنوشت در پرتو سرمایه و با پرچم بورژوازی امکان پذیر نیست.
روی همین اساس کمونیستهای واقعی همواره بر حل ستم ملی تاکید داشته اند و برای رفع آن مبارزه کرده اند. چرا که اساس برای کمونیستها "انسان" است. ممکن است در این میان انسانهای ساده به نمونه هائی برخورد کنند که در ظاهر خود را جریانات یا فرد باصطلاح کمونیست معرفی میکنند، در عین حال ادعا کنند که چیزی بنام ستم ملی در جامعه ما وجود ندارد.! یا بگویند طرح ستم ملی دسیسه ی امپریالیستها است و صحبت هائی از این قبیل.! اما باید به آنان گفت، اگر ستم ملی وجود ندارد پس این جنبشهای ملی برای چیست!؟ مگر میشود سر یک ادعای پوچ و بی پایه اینهمه بحث شود!؟ همین که سر مضمون یک مسئله متمرکز میشویم خود دلیل بر مادی بودن آن است. اما می توانیم سر راه حل آن توافق داشته باشیم یا نه که خود بحث دیگریست. ولی فراموش نکنیم که عدم توافق در نوع برخورد به یک پدیده موجود اجتماعی، دلیل بر تخیلی بودن آنست.

در این ارتباط تز داهیانه ی لنین آموزگار و معمار کبیر انقلاب اکتبر یعنی برسمیت شناختن "حق ملل در تعیین سرنوشت تا سر حد جدائی" نمی تواند مورد توافق هیچ کمونیست واقعی که دانش خود را از جهان بیني علمی دریافت کرده و ذهن خود را در پراتیک اجتماعی صیقل داده است، قرار نگیرد. اما آنچه که بدین حق پای میفشارد نه خواست صرف یک ملت که ترکیبی از دو طبقه پرولتر و بورژوا است. بلکه بنا به اراده ی طبقه کارگر با ملحوظ داشتن منافع خاص وعام این طبقه تنها می تواند مورد حمایت و دفاع قرار گیرد. تاکید به منافع طبقه کارگر و خواست و اراده این طبقه از آنجا صورت می گیرد که بخشی از جریانات و افراد متعلق به چپ با پرنگ کردن بخش اول تز و حذف شرط آن تلاش میکنند در شرایطی که سرمایه داری حاکم است و توده های تحت ستم و استثمار زیر یوغ رژیم جهل و سرمایه امکان مطالعه و آشنائي دقیق با مارکسیزم علمی را ندارند، بدینوسیله فرصتی را به میدانداری بورژوازی بوجود آورند و یا بنا به مصالح و منافع گروهی و فردی خود تعبیر نادرست از آن می کنند. و موردی که تاکید آن بیش از خود مسئله اهمیت میابد، مسئله ی شرایط تحقق آنست، که تنها منوط به انتخاب آزاد و آگاهانه ی کارگران و فرودستان در یک شرایط دمکراتیک بدون دخالت کشورهای امپریالیستی و صهیونیسم بین الملل که امروز آشکارا برای تقسیم و غارت منابع کشورهای عقب نگه داشته شده و زیر سلطه بیش از پیش خیز برداشته اند. در اینصورت است که اولأ قدرت عمل از احزاب و جریانات بورژوا ناسیونالیست که همواره مورد تقویت و تجهیز امپریالیستها و صهیونیست ها هستند، گرفته میشود. در ثانی مردم با آگاهی تمام و بدون دسیسه ی نیروهای ارتجاعی و خارجی در یک شرایط آزاد و برابر اتحاد آگاهانه را می پذیرند و یا به تشکیل دولت پرولتری خود اقدام میکنند.

زنده باد اتحاد و همبستگی خلقهای هم سرنوشت بر علیه جمهوری جهل و سرمایه

هفتم نوامبر 2013 برابر با  17 آبان 1392
روزبه کوراغلی

No comments:

Post a Comment