Wednesday, February 26, 2014

سیاستهای اخیر رژیم بعد از انتصاب روحانی و اثرات آن بر توده کار و زحمت - روزبه کوراغلی

توضیح: مصاحبه ذیل در 17 نوامبر 2013 در تلویزیون چشم انداز بطور زنده انجام گرفت است. بدلیل بروز مشکل فنی و دیر پیوستن به برنامه گفتگو پاسخ به سوالات را بصورت کتبی در اختیار خوانندگان محترم قرار میدهم. در اینجا لازم است از رفقای مسئول و دست اندرکار تلویزیون چشم انداز بخاطر زحمات شان تشکر و قدردانی نمایم.

روزبه کوراغلی



سئوال 1- از روی کار آمدن دولت حسن روحانی در ایران بیش از سه ماه  گذشت. دولتی که “اعتدال و تدبیر” را به عنوان شعار اصلی خود برگزید ولی ادامه  اعدام های گسترده این روزها، آزار و اذیت زندانیان سیاسی کارگر ( رضا شهابی- شاهرخ زمانی- محمد جراحی و... ،ادامه  فضای امنیتی در دانشگاه ها و بیکاری –فقر- اعتیاد  … جملگی حلقه های زنجیریست که اقتدارگرایان در رژیم ج.ا ، و به بن بست رساندن سیاستهای عوام فریبانه رژیم ج.ا و دولت روحانی را به اثبات رسانده میخواستم لطفآ رفیق روزبه نظرات خودتان را در مورد شرایط فعلی ایران وسیاستهای این دولت سرمایه با بیننده گان ما در میان بگذارید.

 پاسخ:
برای اینکه برخورد ما به مسئله دقیق تر باشد، و تفاوت روشن خود با تحلیل هائی که کارگزاران سرمایه داری در داخل و خارج تلاش میکند تحت عنوان مدیریت کارآمد یا ناکارآمد این دولت یا آن دولت توصیف و به مردم حقنه کنند، مستلزم اینست اولا تحلیل مشخص از شرایط مشخص داشته باشیم به این مفهوم که نظام سرمایه داری الان در چه دوره ای قرار دارد، حکومت جمهوری اسلامی بعنوان قطبی از این نظام در کجای مدار نظم موجود قرار گرفته و نکته دیگر درک از معقوله دولت بعنوان سازمان اداری سرمایه که ارگانها و نهادهای سرکوب را سازمان دهی و هدایت می کند، است. که متاسفانه اکثریت عموم مردم بدان بی توجه هستند. در نظام جمهوری اسلامی دولت، با خصوصیاتی که در دولتهای مسلط سرمایه داری ما شاهد هستیم، تفاوت اساسی دارد، این تفاوت نه در ماهیت آن که همگی از یک متد پیروی میکنند، بلکه تفاوت شکلی و ساختاری است. یعنی اینکه دولت خود بخود مفهومی ندارد مگر با حکومت تعریف شود. بنظر من با پاسخ به این مسائل است که ماهیت و اصل قضیه یعنی شناخت از پدیده شوم جمهوری اسلامی و سیاستهای ویرانگر نئولیبرالیزم تحت نام جهانی سازی سرمایه که هر گونه تصدی گری و کنترل را از دولت سلب می کند، روشن میشود. در اینجا باید تاکید کنم برخورد ما نسبت به مقوله باصطلاح انتخابات در نظام سرمایه داری بطور عموم و در جمهوری اسلامی بطور اخص از نکته نظر سیاسی - طبقاتی از همان قدرت گیري این نظام وحشی همواره روشن بوده و روی آن هزاران تحلیل و تاکید شده است. بنابرین اعتقاد ما به اینکه که تحت حاکمیت این سیستم نمی توان به هیچ حقی از جمله حقوق پایه ای انسان یعنی آزادی، حق انتخاب، عدالت و برابری و غیره دست یافت، نه صرفأ بر اساس دیدگاه ما نسبت به نظام سرمایه داری، خصوصأ رژیم جمهوری اسلامی، بلکه بنا به عملکرد جنایتکارانه ی آن در طول تاریخ است که رژیم جمهوری اسلامی بنا به ماهیت سرمایه داری رانتی، انگلی و هزار فامیلی که از خود ویژگی های آن محسوب میشود، و با روبنای مذهب، مقوله ای نیست که بر هر انسان آگاهی روشن نباشد. و روی همین اصل نیازی به بازگوئی مجدد در اینمورد نمی بینم.
در اینجا برای اینکه مقوله آزادی، دمکراسی و عدالت در نظام سرمایه داری روشن شود کافی ست به فجایعی که توسط سرمایه داران و دولتهای آن در سراسر جهان مکرر و روزانه بوقوع می پیوندد توجه شود، دمکراسی که با یک رای حق وتو قدرت خود را زیر بیرق سازمان ملل به نمایش می گذارد. یا با جنگهائی که در سراسر جهان سازماندهی و فرماندهی میکند. فهم جایگاه حقوق بشر و آزادی، کرامت انسانی و هزاران حقوق دیگر در رژیم جمهوری اسلامی که قماشی از این نظام است، ناگفته پیداست که چگونه خواهد بود. حال با چنین تحلیلی که نقطه عزیمت ما را روشن میکند، درک مفهوم شعار باصطلاح "عتدال و تدبیر" و بگفته ای "تدبیر و امید" در این راستا قابل توضیح است. حسن روحانی قریب به سه ماه است، سکان قوه اجرائی را با انتصابات سازماندهی شده و از قبل روشن بدست گرفته است. دلیل این انتصاب هم کاملا روشن بود، انتصاب روحانی در شرایطی با توافق کلي نظام صورت گرفت که حکومت سالهاست با بحران همه جانبه در داخل و خارج روبروست. رژیم بخوبی فهمیده است، شرط عبور از بحران خارجی مستلزم پیاده کردن دو اصل ذیل است. 1) پیوستن به نظام جهانی سرمایه با اعمال سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین الملی پول که در دوره رفسنجانی از سال 1367 با تصویب اصل 44 قانون اساسی و پی ریزی زمینه های عملی آن شروع شد. و منجر به انحصاری شدن اقتصاد کل کشور در دست سپاه پاسداران و وزرات اطلاعات وآقازاده های حکومتی و موتلفه و حجتیه گردید. باید گفت هم رفسنجانی و هم خاتمی تلاش کردند طرح باصطلاح هدف مندی اقتصادی (نابود سازي تمام عیار شیرازه ی زندگی مردم) را بطور کامل باجرا گذارند، ولی شانس با احمدی نژاد بود که با اجرای کامل آن جایزه صندوق بین المل پول را دریافت کرد. 2) مسئله دوم ایجاد رابطه مستقیم با امریکا بود. بدینوسیله با شعار «اعتدال و تدبیر» حرام بودن رابطه علنی با شیطان بزرگ طبق فتوای خمینی با فتوای خامنه ای حلال شد تا مرگ این طاعون بشریت بتاخیر افتد. و از سویی خود را از چهارچوبهای خالی از حقیقت هژمونی طلبي اسلامی که سالها در خارج از کشور با هزینه کردن هزاران میلیارد از حقوق مردم بدون اینکه نتیجه ای گرفته باشد، رها سازد. در داخل نیز عمر استفاده از مزخرفات دین تمام شده بود و خامنه ای در تایید همین امر دو روز قبل انتصابات با این جمله ( کسانی که نظام را قبول ندارند بخاطر کشور بیایند رای دهند) بدان معترف شد. بنابرین شعار«اعتدال و تدبیر» نه برای داخل بلکه چراغ سبز به غرب و در رأس آن امریکا بود تا کارت پیوستن به کلوپ نظام سرمایه داری را دریافت نماید و روابط خود را بیش از پیش با آنان تحکیم، تا بتواند به سرکوب در داخل در حمایت کشورهای امپریالیتسی دوام بخشد. از اینرو شعار فوق یا هر شعار دیگری که موقع انتصابات رژیم یا دیگر مواقع از زبان جنایتکاران آن طرح میشود، نباید ملاکی برای ارزیابي کارنامه ی رژیم و دولت برآمده از آن باشد. باز هم تاکید می کنم دولت روحانی و کل سیستم بدون دست زدن به جنایت و سرکوب نمی تواند به عمر ننگین خود دوام بخشد. چرا که شالوده ی این نظام بر کشتار بنا گردیده است. اعدام بیش از 300 نفر در سه ماه گذشته، فشار بر فعالان کارگری در بیرون و در داخل زندان، عدم دسترسي زندانیان بیمار به دارو و درمان، شرایط وخیم شاهرخ زمانی، محمد جراحی، رضا شهابی و دهها زندانی با نام نشان و گمنام که آمار واقعی در دست نیست، سرکوب فعالین جنبش زنان و دانشجوئی و جنبشهای رفع ستم ملی و غیره همگی نمونه های روشن ماهیت ذاتی این دولت و حکومت جهل سرمایه  را و اهداف «دولت تدبیر و امید» را برای آنان که به جهل و کشتار رای داده اند و ارابه ی کشتار جهل و سرمایه را از لجنزار مرگ بیرون کشیدند برای چندمین بار مشخص شد. حال اگر این عده نمی خواهند بفهمند باید دید مشکل کجاست تا بتوان به حل آن اقدام نمود. و این تنها از عهده ی روشنفکران انقلابی بر می آید.! 


سئوال 2- سیاست هسته ای رژیم بر چه بستری از ابتدا، پایه ریزی شد و کلا نرمشهای اخیر در سیاست خارجی رژیم بعد از روی کار آمدن روحانی و بطور خاص نشستن اخیر آنان بر سر میز مذاکرات هسته ای درژنو به همراه گروه ۵+۱ ، بر چه اساس و زمینه مادی بوده وآیا تاثیری بر وضعیت اقتصادی ،سیاسی و اجتماعی توده های کار و زحمت دارد ؟

پاسخ:
همانطوریکه در جریان هستید، موضوع هسته ای شدن ایران تاریخی طولانی دارد. و عمر آن به قبل از قیام برمی گردد. اما با سرنگونی حکومت پهلوی و قبضه کردن قدرت بدست جمهوری اسلامی، ادامه ی فعالیت هسته ای در شرایطی که رژیم با کشتار و سبعت تلاش میکرد قدرت خود را تثبیت کند، دچار مشکل شد. با شروع جنگ ارتجاعی و امپریالیستی بین صدام و رژیم که بقول خمینی جتایتکار نعمتی شد برای رژیم، فرصتی تاریخی برای جانیان حکومت بوجود آمد تا سرکوب و قلع و قمع تمام عیار کمونیستها، آزادیخواه و انقلابیون را بانجام رساند و کینه ی دیرینه خود را به مقوله انسان و کرامت انسانی نشان داده باشد. در دوران جنگ، رژیم از سوی 37 کشور سرمایه داری تجهیزات و سلاحهای جنگی را تامین می کرد، اما برای غلبه ی تمام عیار در این جنگ و محقق شدن دیگر اهداف شوم خود نیاز به سلاحهای مدرن داشت. محسن رضائی فرمانده وقت سپاه طی نامه ای به خمینی که بعدها افشاء شد بر این مسئله اشاره کرده است.
اما آنچه که از چند سال گذشته تا به امروز میان رژیم و شش کشور امپریالیستی (گروه  1+5) بر سر مسئله ی اتمی در جریان است. موضوعی ست که در ادامه سیاستهای چپاولگرانه و تقسیم ثروت و منابع ملل کشورهای زیر سلطه و عقب نگه داشته شده از جانب امپریالیستها پیش برده میشود. چگونگی و دلایل ادعاهای مطرح، یعنی خطر اتمی شدن جمهوری اسلامی که امروز به بازی اول امپریالیسم تبدیل شده است، بنا به درکی که از مسئله دارم، باید در فاکت های ذیل جستجو کرد:

1) بحران انرژی: در ده سال گذشته قیمت نفت خام با  صعودی بی سابقه که در مواقعی هر بشکه آن از مرز 150 دلار نیز بالا رفته است، منجر به بحران انرژی شده است. مسئله ای که برای بقا سرمایه و رقابت اقتصادی رل اساسی دارد. و کشورهای سرمایه داری نمی توانند بدون حل آن هژمونی طلبی خود را گسترش و تثبیت نمایند.

2) بحران ساختاري سرمایه داری و آینده ی تداوم سیاست نئولیبرالیسم: بیش از 80 درصد اقتصاد دنیا در دست کشورهای مسلط سرمایه داری قرار دارد. با اوج گیري بحران سرمایه داری در سال 2008 و افزایش تضاد طبقاتی و بی خانمانی های حاصل از آن، طبقه کارگر جهان و توده های فرودست، که جز زنجیر اسارت چیزی برای از دست دادن نداشتند بیش از گذشته در برابر نظام سرمایه داری قرار گرفته اند. خطری که کابوس وحشت آن خواب از چشم سرمایه داری ربوده است. اینک نظم متعفن موجود راهی ندارد جز تعدیل در سیاستهای ضد انسانی خود. و یا ایجاد بحران کاذب برای انحراف افکار عمومی جهان. گزینه آخر جنگ است، اما تجربه شکست فضاحت بار در ویتنام،  به گل نشستن ماشین جنگی اش در عراق و افغانستان به این موجود وحشی توصیه می کند در محاسبات اش دقیق تر از گذشته عمل کند. 

3) تحریم های سی و اند سال گذشته علیه رژیم: امروز جمهوری اسلامی با ورشکستگی اقتصادی روبروست. بیش از 70 درصد کارخانه های آن بدلیل استهلاک ماشین آلات آن و کمبود مواد خام حالت نیمه تعطیل دارند و 30 درصد بقیه با بحران مواجه است. اقتصاد تک محصولی آن با بحران تولید و بحران فروش مواجه است. رشد اقتصادی بگفته خود رژیم منفی 5 بوده، ساخت و ساز و زیربنای اقتصادی این حکومت نه تنها نیاز به نو سازی دارد بلکه بدلیل پیشرفت در صنعت جهان، قادر به ادامه حیات نیست. و بطور کلی بحران همه جانبه اقتصادی این رژیم را در عرصه بین الملی به حاشیه رانده است. رژیم نیاز فوری به حل معضلات موجود دارد و کشورهای امپریالیستی بر سر تقسیم ثروت آن به تفاهم نمی رسند. امریکا میخواهد خسارتهای حاصل از عدم مشارکت اش در سی و چهار سال گذشته را جبران کند، و فرانسه سهم اساسی میخواهد.

4) اسلحه های هرگز استفاده نشده ای که پول آنها نقدأ پرداخت شده است: عربستان سعودی همراه با بقیه ی کشورهای حاشیه ی خلیج فارس به تشویق امریکا و غرب برای در آمان ماندن از خطرات جمهوری اسلامی در سی سال گذشته خصوصأ بعد از حمله صدام به کویت، میلیاردها دلار قرارداد خرید اسلحه با امریکا و غرب بسته اند تا از شر جمهوری اسلامی محفوظ بمانند. امروز همان تشویق کنندگان به خرید اسلحه، میروند با جمهوری اسلامی مسئله شان را حل کنند. بقولی محور شرارت جورج بوش با ابتکار عمل اوباما به محور دوستان در حال الحاق است. عربستان بنمایندگی از بقیه کشورهای عربی اعتراض خود را بگوش امریکا و غرب رسانده،  اما امریکا توصیه میکند بهتر است عربستان ساکت باشد چون ممکن است مسئله ی حقوق بشر برای آینده ی خلفای در مسند قدرت خطر ساز باشد.

5) مسئله ی اسرائیل: موجودیت جمهوری اسلامی منافع و کارکرد چندگانه برای امریکا و غرب داشته و دارد. مسئله تثبیت دولت صهیونیستی یکی از این موارد است. لابی صهیونیسم که در تصمییم گیری های  دولتهای غربی و امریکا در بیش از پنجاه سال گذشته نقش محوری و تایین کننده ایفا کرده است. امروز برای انحراف افکار جهان نسبت به ادامه ی سیاستهای اشغالگرانه و گسترش شهرک سازی در سرزمینهای فلسطینیان سلطه خود را در فرصتی که جمهوری اسلامی مهیا کرده شتاب بخشیده است. و از  بحران داخلی که نتیجه ی عملکرد اقتصادی و سیاسی دولتهای بورژوازی است، بتواند خیزشهای داخلی را کنترل و اعتراضات توده های زحمتکش و فرودست را سرکوب کند. 

حال با بررسی و تحلیل هر کدام از موارد اشاره شده می توان به آنچه که تحت نام برنامه اتمی رژیم مطرح است دریافت.

اما آیا روند مذاکرات و توافقات حاصل از آن حتی در صورت عادی شدن روابط امریکا با جمهوری اسلامی می تواند تاثیری بر سرنوشت توده های رنج و کار داشته باشد یا نه. پاسخ مشخص من بی تردید منفی است. چرا که ریشه های بحران داخلی رژیم، خصوصأ آنجا که به سرنوشت توده کار و زحمت مرتبط است، ریشه در موجودیت این نظام جنایتکار دارد. و گذشته از آن عادی شدن مناسبات رژیم با غرب و امریکا بمفهوم تعدیل سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین الملی پول که امروز نه در ایران زیر سایه ی رژیم کشتار، بلکه در سراسر جهان با تشدید سیل بیکاران و هزاران ویرانی و خانه خرابی، مواجه است، مسئله ای نیست که رژیم جمهوری اسلامی بتواند از آتش خشم توده های کار و زحمت رهائی یابد. تورم افسار گسیخته، بازار دلالی، رانتی، هزار فامیلی، اختلاس اموال مردم، موج 10 ملییونی بیکاران، اعدام و کشتار و شکنجه و زندان و سرکوب، فقر و فلاکت، و دهها معضل موجود تنها زمانی از صحنه ی جامعه ایران رخت بر خواهد بست که پدیده شوم جهل و سرمایه بزیر کشیده شود.

سئوال 3- با توجه به شرایط بحرانی کنونی و افزایش اعدامها بخصوص در کردستان و بلوچستان راه حل اضطراری چیست ؟ به نظرشما مردم در این سرزمینهای محروم که زیربنای کارگر صنعتی و متشکل وجود ندارد حول چه شعاری میتوانند متشکل شوند تا در پویایی جنبشهای اجتماعی آنان بالنده گی ایجاد شود و پشتیبانی بقیه مناطق ایران را به خود جلب کنند در حالی که رژیم هر حرکتی را با انگ جدایی طلبی تفسیر میکند و از طرفی فرصت طلبانی چون جیش العدل از بریدن توان مردم زیر فشار فقر و سرکوب سو استفاده میکنند. وظیفه ما و راهکارها به نظر شما چیست.؟

پاسخ:
تمایل دارم پاسخ این سئوال را با طرح سئوالی دیگر جواب داده باشم. اگر خصوصیات این حکومت را از همان ابتدا مورد بررسی قرار دهیم، آنوقت این سوال پیش می آید: که آیا رژیم جمهوری اسلامی از همان پا گیری قدرت اش مگر شیوه ای دیگر جز اعمال سرکوب و کشتار می توانست داشته باشد تا بتواند به حکومت خود ثبات و دوام بخشد.!؟ فراموش نکنیم جمهوری اسلامی از دل یک سرکوب بیرون آمده است. نه با باصطلاح انتخابات رایج در کشورهای سرمایه داری. و تنها با یک گزینه یعنی جمهوری اسلامی آری یا نه در فضای کاملا احساسی بلافاصله پس از سرنگونی حکومت پهلوی و پیروزی قیام. اگر به آن دوره رجوع کنیم می بینیم در اولین فرصت یعنی 8 مارس 1358 با شعار یا رو سری یا تو سری به سرکوب بیرحمانه ی زنان می پردازد، دستجات اوباش را سازماندهی می کند، کمیته های سرکوب را شکل می دهد. کتابفروشی ها را آتش میزند. میز کتاب جلوی دانشگاهها را ویران میکند. به دفاتر سازمانهای چپ و کمونیست در داشگاهها حمله می کند و آنها را می بندد. با نام باصطلاح انقلاب فرهنگی در سال 59 دانشگاهها را بخون میکشد. با حمله به ترکمن صحرا  و کردستان به وحشی گری و جنایات خود شکل سراسری و رسمی میدهد به مفهوم واقعی علیه انقلابیون و مردمی که رژیم سلطنت را سرنگون کرده است، اعلان جنگ می کند. اساتید دانشگاهها و دانشجویان و کانون وکلا و کانون نویسندگان را قلع و قمع میکند. و اعدامها در زندانها را از همان ابتدا شروع میکند. پس از سی خرداد 60 کشتار زندانیان سیاسی را بطور سیستماتیک و  سازمان یافته با سبعت تمام اجرا میکند. کشتار و ترور نویسندگان و مخالفین در دوره خاتمی توسط وزرارت اطلاعات، همین علی ربیعی از معاونان وزرارت اطلاعات آندوره است که امروز وزیر کار روحانی ست. و جنایاتی که در سال 88 مرتکب شده است. یعنی خلاء ی در انجام جنایت در طول عمر رژیم نمی بینیم. پورمحمدی وزیر کشور دولت «تدبیر و اعتدال»، یکی از جانیان کشتارهای دهه شصت است. 8 وزیر این دولت سابقه امنیتی و اطلاعاتی دارند، یعنی جزء جنایتکاران این نظام هستند. خود روحانی بعنوان شاگرد رفسنجانی ، دبیر شورای امنیت ملی و سابقه امنیتی و اطلاعاتی دارد. این بدان مفهوم نیست که دیگران عاری از جنایتکاری هستند. اساس و شالوده این نظام بر جنایت استوار است. اینها همه در راستای ادامه سرکوب در دو دوره ی حکومت پهلوی اینبار بوسیله جمهوری اسلامی با قدرت بیشتر که امروز شاهد هستیم. توضیح کارنامه جنایت رژیم بدین دلیل لازم است، که اولا مفهوم «تدبیر و اعتدال» برای آنان که اسیر فریبکاری رژیم بطور دوره می شوند، روشن شود. و دقت کنند که اساس رژیم بر چه مبنا قرار گرفته است. خصوصأ جوانانی که بعد از قیام 1357 بدنیا آمده اند و از سایقه رژیم بی اطلاع هستند. و تصور می کنند کشتار در جمهوری اسلامی از خیزشهای 1388 شروع شده است.

اما در ارتباط با اعدامهای اخیر همانطور که می دانیم، در ایران وجود ستم ملی باعث شده اعتراضات در این زمینه در مناطقی که سیاست تبعیض آمیز ستم ملی که سابقه آن برمیگردد به بعد از کودتای ننگین 3 اسفند 1299 و روی کار آمد حکومت سیاه پهلوی، جنبشهای ملی شکل بگیرند. طبیعی ست پراکندگی چپ و نبود آلترناتیو انقلابی در داخل باعث شده جریانات بورژوازی و نیز ارتجاعی در این عرصه با فریبکاریهای ویژه جوانان عاصی از شرایط را بخود جلب کنند. این جریانات بخشأ ماهیت ناسیونالیستی دارند و یکسری دیگر جریانات ارتجاعی و مذهبی هستند. آنچه که بنام العدل در بلوچستان فعال است، گرایش خطرناکی است که مورد حمایت القائده و عربستان سعودی و امارت است. در کردستان مسئله نوع دیگر است و تاریخچه آن به قدمت جنگ جهانی اول برمیگردد. صد البته باید تاکید کنم رژیم جمهوری اسلامی تمایل دارد، جریانات ناسیونالیست و نیروهای مرتجع را که در تقابل با جنبش طبقه کارگر حرکت می کنند، عمده کند تا هم فضا و راه نیروهای انقلابی را مسدود سازد و هم بهانه ای برای سرکوب مردم داشته باشد.

چگونه می توان جنبش های ملی را به صف طبقه کارگر وارد کرد.؟ به نظر من هواداران این جریانات در ادامه سازشهای صورت گرفته یا در حال انجام، در خواهند یافت که بحث بر سر چیست؟ نمونه بارز این مسئله کردستان عراق است و ما شاهد هستم که چه وضعیتی تحت پرچم بورژوازی کرد در آنجا موجود است. توده ها به باور من گر چه حول خواست ملی بدور این جریانات گرد آمده اند اما حتی اگر باصطلاح دولت ملی هم تشکیل دهند، در گذر زمان در خواهند یافت مشکل جای دیگر است. و در این موقع اینبار بر علیه دولت "ملی"  که زیر چطر سرمایه توده ها را فریب داده بود، با طرح مطالبات واقعی شان یعنی آزادی و عدالت دولت سرمایه را مورد آماج مبارزه طبقاتی قرار خواهند داد. اعتراضات 3 سال پیش در کردستان عراق و سرکوب آن بتوسط سربازان ملی برای توده های مردم روشن است. در ارتباط با راه حل ستم ملی در هفته های گذشته بطور روشن در مقاله ای موضوع را روشن کردم. در اینجا نیز همان موضع تخطی ناپذیر من جاری ست.
تقویت مبارزه طبقاتی در این مناطق وظیقه ی روز نیروهای انقلابی و طبقه کارگر انقلابی ست. بی تردید عقب ماندگی های تاریخی در این مناطق در رشد و نمو جریانات ناسیونالیست و ارتجاعی نقش اساسی ایفا میکند. لذا برای تاثیر گذاری روی مردم این مناطق تلاش مضاعف و بی وقفه لازم است. ارتباط گیری با نیروهای مترقی در این مناطق و تقویت آنها می تواند راه را هموار سازد. کار تشکیلاتی و منسجم می طلبد. امیدوارم طبقه کارگر انقلابی ایران در این زمینه آنطور که در داخل صلاح میداند، عمل کند.

سئوال 4- در شرایط کنونی با تمامی معظلات و مشکلات جنبش چپ انقلابی و  سرنگونی طلب و  جنبش کارگری باید چه نقشی  را در تحولات اجتماعی و سیاسی ایران به عهده بگیرد ؟ جایگاه آن در این ساختار چگونه است؟ یا بنظر من بهتر است این سوال را مطرح کنیم که نقش طبقه کارگر در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران چه باید باشد و چه جایگاهی را باید بدست آورد.

پاسخ:
جنبش انقلابي طبقه کارگر بعنوان نیروی محرکه ی انقلاب در سالهای اخیر در نتیجه ی مبارزات و پیگیری های مستمر به رشد نسبی دست یافته است. گرچه هنوز راه طولانی دارد اما نقطه ی قوتی است که چشم انداز مبارزه طبقاتی را نسبت به گذشته امیدوارتر میسازد. امروز ده ها نفر از رهبران کارگری در زندانهای رژیم، صرف دفاع از مطالبات و خواسته های هم طبقه ای های خود و طرح مطالبات صنفی شان گرفتار هستند. رژیم با بکارگیري وحشیانه ترین شکنجه و سرکوبها نتوانسته است کوچکترین خللی در اراده ی انقلابی آنان بوجود آورد. علاوه بر فعالین کارگری صدها زندانی سیاسی و عقیدتی با تمام بی حقوقی ها مقاومت آگاهانه را سر لوحه ی مبارزه قرار داده اند. روی همین اساس صدای عدالت خواهی شان در خارج و داخل وحشت بر جان رژیم انداخته است. این در حالی است که طبقه کارگر از داشتن هر گونه تشکل مستقل خود محروم است و کوچکترین اعتراض صنفی آن، اعتراض به عدم دریافت حقوق شان که گاههأ از مرز سه سال نیز عبور میکند، سرکوب میشود. بیکاری سازیهایی که با بسته شدن در کارخانه ها، مراکز تولیدی صورت میگیرد، قرار دادهای سفید امضاء، خارج شدن کارگاهها ی با کارگران زیر 10 نفر از زیر قانون کار و دهها بی حقوقی حک شده در قانوانین ضد کارگری، تبانی کارفرما و دولت برای اعمال فشار مضاعف، افزایش آمار کارگران بیکار و فصلی، سه میلیون کودکان خیابانی مسائلی ست که در دراز مدت رژیم قادر به مهار آن نخواهد بود.
آنچه به نیروهای چپ و کمونیست برمیگردد به نظر من نیروهای چپ و کمونیست چه مستقل و چه سازمانی، خود بخود معنائی ندارد مگر بعنوان مدافعین واقعي طبقه کارگر انقلابی در خدمت آن قرار گرفته باشند. بگذارید خیلی صریح و روشن بگویم. امروز هیچ حزب و سازمانی نمی تواند ادعا کند عاری از اشتباه است. هر کدام را بررسی کنیم با کوله باری از مشکلات روبرو خواهیم بود. بنابرین حزب و سازمان و جریانی که از حل مشکلات درون خود ناتوان است، چگونه می توان از نقش آن بر طبقه کارگر و انقلاب سخن گفت.! آن سازمان و جریانی می تواند در دل طبقه نفوذ کند که اولا قادر به کسب اعتماد کارگران و توده های مردم باشد. ثانیأ گامهای عملی در جهت حل مشکلات طبقه برداشته باشد. کارگران و توده های فرودست انقلاب نمی کنند تا ارباب عوض کنند، بلکه برای براندازی ارباب و ذهنیت ارباب و رعیتی مبارزه میکنند. حزب و جریانی که خود را کمونیست معرفی میکند آیا می تواند توضیح دهد هدف از ایجاد کمیته های باصطلاح کارگری در دل حزب برای چیست.؟ و چه ارتباطی به خود طبقه و مبارزات آن دارد.؟ مگر حزب دولت است که بر ایجاد کمیته و نهاد کارگری برآمده است. تازه اگر قصد، دولت پرولتری ست، این خود حزب طبقه است که امورات را در دست میگیرد، نه حزبی که از حاشیه وارد طبقه میشود. این رفتارها چیزی نیست که طبقه کارگر، خصوصأ پیشروان تیز بین و آگاه آن قادر به تشخیص نباشند. وظیفه کمونیستهای واقعی روشن است، مبارزه در مسیر منافع طبقه و برخورد جدی با ذهنیتهای اپورتونیستی و رویزیونیستی که در جهت تضعیف طبقه برآمده است.  در این ارتباط نقد جدی وارد است که در مقاله ای تحلیلی بطور همه جانبه به مسئله خواهم پرداخت. 

هفدهم نوامبر 2013 برابر با 26 آبان ماه 1392
روزبه کوراغلی 

فایل مصاحبه در تلویزیون چشم انداز اتحاد چپ ایرانیان خارج از کشور
https://www.youtube.com/watch?v=KV53OTzC9p8

https://www.youtube.com/watch?v=dd3S1tbmXiQ&list=UU88StWCKo8tY7d7Yf9CCSSQ

No comments:

Post a Comment