Wednesday, February 26, 2014

آزادی و حق تعیین سرنوشت نه با انتصاب بلکه با انقلاب تحقق خواهد یافت - روزبه کوراغلی


با اعلام نتایج انتصابات یازدهمین دور ریاست جمهوری در ایران زیر سلطه رژیم جهل و سرمایه، حسن روحانی یکی از کلیدی ترین عناصر امنیتی و مقبول تمام جناحهای حکومتی، توانست پیروز انتصابات از پیش طراحی شده ی حکومت شود. همانطور که تصور میرفت حکومت بار دیگر توانست طبق برنامه سازمان یافته و از پیش تعیین شده، با جلب نظر بخش متوهم و سرخورده ی جامعه که از فشارهای سیاسی، اقتصادی و ده ها بی حقوقی و سرکوب بستوه آمده است در نبود الترناتیو انقلابی و مردمی، با الگو گرفتن از شگردهای رایج " نظام انتخاباتی" جهان سرمایه، اینبار نیز همانند دوره های قبل به حکومت سلطه و سرمایه با خصوصیات ویژه جهل و بیدادگرایانه، چهره انتخابی بخشد. تا بدین شیوه ادامه سرکوب، اعدام و زندان و شکنجه و بی حقوقی، فساد و فقر و فلاکت را با تمسک به قوانین ارتجاعی مشروعیت حقوقی بخشد. و با کسب مشروعیت، فرصت دیگری برای قلع و قمع نیروهای معترض و خنثی کردن دست مجامع و سازمانهای حقوق بشری داشته باشد. امری که تشخیص آن با توجه به بحرانهای همه جانبه دور از ذهن نبود. در این میان آنچه که کرامت و شأن انسانی و آزادی را بسخره گرفته است، نه شادمانی و جشن و سرور جوانان عاصی از شرایط که از سر ناآگاهی به پای صندوق حکومت جهل رفته و امروز احساسات، عواطف و نیازهای سرکوب شده و فروخورده ی خود را بدینگونه در خیابانها ابراز میدارد، که در جای خود قابل بررسی است. بلکه شیدائی افراد و جریانات باصطلاح اپوزسیون از راست گرفته تا چپ شرمگین است که همصدا با تمام جناحهای حکومتی، با این توجیه که مردم دست رد به خامنه ای زدند، انتصابات را "حماسی" و "شعور" رای دهندگان را نتیجه ی رشد سیاسی و درک بالای آنان میدانند.! و لابد به زعم آنها 16 میلیونی که حاضر نشدند به رژیم جهنمی مهر تائید بزنند، فاقد شعور بودند.! حال سئوال اساسی از این فریبکاران اینست: مفهوم سخن خامنه ای در آخرین لحظات قبل از رای گیری که میگوید: " حتی کسانی که نظام را قبول ندارند بخاطر کشور بیایند رای دهند". چیست؟ مگر نه اینست که وی در کمال عجز و استیصال به پایان مشروعیت نظام اعتراف میکند. یا اعترافات 8 جانی و جنایتکار در مناظره ها که همگی باتفاق اذعان میدارند، تمام مشکلات نتیجه ی حاکمیت یک جناح بوده و نظام و کشور امروز با خطر جدی مواجه است. مگر مفهومی غیر از این دارد که رژیم به تمامیت، خطر فروپاشی را حس کرده است.؟ واقعیت اینست تمام این رویکردها چیزی جز اعتراف آشکار تمام جناحها به بن بست حکومت نیست. و بیخود نیست که از خامنه ای گرفته تا دیگر مهره ها لزوم ارتباط با امریکا (بقول خمینی شیطان بزرگ) را یکی ضروری و دیگر بلامانع میداند، اعترافی که روزی جرم تلقی میشد. بعبارتی روشنتر تنها راه خروج از بحران حکومت را منوط به پذیرش قدرقدرتی امریکا و قرار گرفتن در مسیر سیاست نظام جهاني سرمایه و قبول هژمونی آن تحت نام تعامل و اعتدال پذیرفته اند. اعترافی که مضحک بودن شعار استقلال رژیم از امپریالیسم جهانی و بی پایه بودن ادعاهای مزخرف دیگر را که سالها بخورد توده های متوهم و ناآگاه در داخل و خارج داده اند را بخوبی آشکار میسازد. گرچه این حکومت جنایتکار از همان پیروزی قیام 1357 با حمایت و همکاري کشورهای امپریالیستی و همکاري مزدوران داخلي ذوب شده در خمینی مرتجع و جنایتکار برای حفظ نظام سرمایه و سرکوب نیروی انقلاب بقدرت رسید و موقعیت خود را تثبیت کرد. و تا کنون نیز بدون پشتوانه آنان نمی توانست بر سر قدرت بماند. اما امروز رژیم بخوبی دریافته است که ادامه حکومت بروشهای قبلی به پایان خود رسیده است و دیگر بنام خدا دین و مذهب نه قادر به ادامه حکومت است و نه می تواند بدون اتحاد علنی و آشکار با نظام جهاني سرمایه در برابر خیزش فرودستان و توده های رنج و کار قرار بگیرد. این موضوع سالهاست هم از درون خود رژیم و هم از سوی کشورهای امپریالیستی گوشزد میشود. و برای همین بود بخشی از جنایتکاران رژیم گذشته و رژیم کنونی در 8 سال گذشته در رادیو و تلویزیونها و مطبوعات جهان امپریالیستی از آن جمله امریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه، اسرائیل و رادیو و تلویزیونها و روزنامه ها و سایتهای خبري حزب توده، سازمان اکثریت، سلطنت طلب، ملی گرا، سبز، ملی مذهبی، جمهوریخواه و سوسیال دموکرات و دیگر گماشتگان همراه با نظریه پردازان چپ شرمگین در داخل و خارج وظیفه یافته بودند راه رسیدن به این شرایط را بشکل تدریجی تحت نام دموکراسی، انتخابات آزاد، پیوند با جامعه جهانی، تحمل مخالف (منتقدین درون حکومتی) و آزادی زندانیان سیاسی (شکست خوردگان انتصابات 88) و غیره را هموار نمایند. انتصاب حسن روحانی چهره پنهانی رژیم به مسئولیت بالاترین شخص اجرائی نظام، نتیجه ی همین حرکت بود. موضوعی که در سال 1376 نیز اتفاق افتاده بود. با دقت به روند جاری شباهتهای این دوره را با آن دوران که منجر به شکست جناح سنتی و پیروزی جریان باصطلاح اصلاحات شد میتوان درک کرد. و امروز ایشان یعنی حسن روحانی بنمایندگی از سوی کلیت رژیم و رهبر در اولین اظهار نظر پس از پیروزی، کلید آن را نشان داد. در پی همین رویکرد حکومت، ستایش ها و تقدیرها یکی پس از دیگری توسط رهبران کشورهای امپریالیستی به سرکردگی امریکا بلافاصله سرازیر شد، و این انتصاب را نتیجه ی "دموکراسی" و " رای و انتخاب" مردم نامیدند. تا بدینوسیله اولأ جلوی خیزشهای اجتمائی و عصیان اکثریت عظیم توده ی رنج و کار را که از فقر و فلاکت به جنگ مرگ رفته اند را بگیرند. در ثانی تابوی روابط با امریکا را بشکنند. تا هم موقعیت رژیم تثبیت شود و هم بتوانند به باشگاه جهان سرمایه داری با اجرا قوانین نئولیبرالیسم و تعهد بدان، بازار اقتصاد را طبق برنامه بانک جهانی و صندوق بین الملی پول تنظیم کرده باشند. طرحی که از سال 1367 با تصویب و اجرای اصل 44 قانون اساسی تحت مدیریت رفسنجانی آغاز شد. و زمینه را برای خصوصی سازی و برداشتن تصدی دولت از منابع و ذخایر مالی و اقتصادی هموار ساخت. اینکه امروز آقازاده ها و سپاه پاسدران و مافیای قدرت و ثروت به تمام زیر ساختهای اقتصادی، شرکت نفت و گاز، کشتیرانی، بنادر، شیلات، مراتع و جنگلها و پلها و جاده ها و سدها و کارخانه ها و مراکز تولیدی، مراکز آموزشی- اداری، واردات و صادرات دست یازیده است و کنترول تمام اقتصاد کشور به دست رژیم 5 درصدی افتاده است، نه از مدیریت ناکارآمد احمدی نژاد تیر خلاص زن، بلکه سیاست کلان حکومت است که در مجلس، مجمع تشخیص مصلحت، دولت، شورای عالی امنیت ملی و دیگر مراکز مهم تصمیم گیری، با نظر خامنه ای تصویب و به اجرا گذاشته شده است. بنابرین به آن دسته از مردم متوهم و ناآگاه که در سی و اند سال گذشته بطور پریودی فریب این بخش یا آن بخش رژیم و عده ای شارلاتان سیاسی خارج این رژیم اهریمنی را خورده اند، باید گفت تمام این بدبختی ها و فقر و فلاکت و بیکاری و اعدام و سرکوب و بی حقوقی، نه سیاست یک فرد یا یک گروه بلکه با نظر و مدیریت و برنامه و هدف کل حاکمیت عملی شده است. و با تغییر رئیس جمهور انتصابی آنهم با اختیارات مشخصی که دارد، نمی توان این رژیم جهل و سرمایه را به رعایت و یا اعاده حقوق سرکوب شده تمکین نمود. 

اما سخن پایانی:   
اول به آن دسته از جریانات و افردای که امروز شیادانه در چهارچوب این نظام صحبت از "انتخابات" آزاد می کنند. حتمأ میدانید که حزب عدالت و توسعه در ترکیه برهبری رجب طیب اردوغان در یک رقابت انتخاباتی در سیستم سرمایه داری مقابل حزب قدرقدرتی چون جمهوری خلق و دیگر احزاب بورژوائی با اکثریت آرا از سال 2003 هم قدرت اجرائی و هم پارلمان را بدست گرفته است. و حتمأ میدانید که مجازات اعدام از قوانین کیفری در زمان همین حزب، حذف گردیده است. زمانی که میخواستند عبداله اوجالان را اعدام کنند، تحت فشار اتحادیه اورپا مجبور شدند قانون اعدام را لغو کنند. اما امروز همین دولت اردوغان بخاطر سرکوب اعتراضات مردمی و کشتار جوانان که از سیاستهای سرمایه داری - مذهبی این دولت و تورم، بیکاری و خفقان ناشی از آن، در پارک گزی میدان تقسیم استانبول و دیگر شهرها دست به قیام و خیزش زده اند، نه تنها از سوی دول امپریالیستی محکوم نمی شود، بلکه بخاطر سرکوب و کشتار مردم بی دفاع تشویق نیز میشود. و با بیشرمی تمام دولت را منتخب مردم و معترضین را اغتشاشگر مینامند. در حالیکه دهها زندانی سیاسی و روزنامه نگار و فعال کمونیست بدلیل نقد حکومت در زندان بسر میبرند. یا همین دولت باصطلاح سوسیالیست فرانسه، امریکا، انگلیس و آلمان، روس، اسرائیل و غیره که از همان انتخابات باصطلاح آزاد ادعائی شما بیرون آمده اند، روزی نیست در سراسر دنیا دست به جنایت نزده باشند. اینها نمونه های مشخص حال حاضر است، بماند که تاریخ، سراسر شاهد جنایات بدست سرمایه داران و دولتهای منتخب آن است. واقعیت اینست تمام این سرکوب ها و جنایات یک هدف را دنبال میکنند، یعنی پیوستن به نظام جهاني سرمایه بزور سرنیزه و توپ و تانک برای غارت و استثمار و بردگی. 

سالوادور آلنده و مصدق و ده ها مورد تاریخی منتخب همین مردم بودند که بدست کودتاچیان و هجوم ماشین سرکوب سرمایه کشته شدند و یا در زندانهای جهنمی سرمایه عمرشان بسر رسید. حتی بنی صدر در همین نظام که مورد تائید خمینی هم بود و در جنایت هم دست کم از دیگران نداشت، مگر منتخب بشیوه ای که شما از آن دم میزنید نبود.؟ پس چرا برکنار شد.؟ همه ی اینها نشان میدهد در نظام سرمایه داری که امروز تحت لوای نئولیبرالیسم، جهان را به تسخیر خود درآورده است، نظام پارلمانی و سیستم انتخاباتی نیست، که آزادی و حق تعین سرنوشت را تضمین میکند. آنچه که آزادی و انتخاب را بمفهوم واقعی و به گسترده ترین شکل در جامعه برقرار و تضمین می نماید، رهائی از سلطه ی نظام جهنمی سرمایه و استثمار و بردگی است.

شکی نیست که جوانان و زنان آزادیخواه و کارگران و زحمتکشان و فرودستان جامعه با شرایطی که در آن زندگی میکنند و تمام درنده خوئی آن را با پوست و استخوان تجربه میکنند، با الهام گرفتن از مبارزات تاریخی - طبقاتی و سی و اند سال تجاربی که در نظام جهنمی رژیم کنونی بدان دست یافته اند، و با مشاهده ی فقر و فلاکت و کشتاری که در نتیجه ی حاکمیت سرمایه بر توده های کار و زحمت در سراسر جهان، از ایران گرفته تا امریکا، ترکیه، اسپانیا، یونان، چین، و غیره، دیگر فریبکاریهای این نظام بیداد را نخواهند خورد. همه ی این رویدادها و همینطور خیزشها و تحولاتی که از سه سال قبل در کشورهای عربی و شاخ افریقا شروع شده است، ثابت کرد مردم برای رهائی از قید و بند استثمار سرمایه و مذهب تنها یک راه بیشتر ندارند، و هرگز آماده نیستند با گرفتار شدن در دام دمکراسی سرمایه داری دوباره شاهد و یا خود قربانی قصابی های این نظام ویرانگر و قتل و کشتار آن باشند. دموکراسی و آزادی در حاکمیت نظام بربریت، تاریخی بس خونین دارد که البته شیادان و شارلاتانهای مروج آن خود بدان بمراتب آگاهتر هستند. آزادی و کرامت انسانی جز برچیدن این نظام کنهه و متعفن و برقراری نظامی مبتنی بر عدالت اجتمائی میسر نخواهد بود. 
زنده باد انقلاب که جز این راهی نیست.!  

زنده باد انقلاب که جز این راهی نیست.!  

هیجدهم ژوئن 2013 برابر با 28 خرداد 1392
روزبه کوراغلی


No comments:

Post a Comment