Wednesday, February 26, 2014

اصلاحات مرد، زنده باد انقلاب - رحیم کریمیان

این روزها باز بازار انتخابات در ایران گرم شده است. همه می دانیم و حتی رژیم خود در هر موقعیتی صراحتا فریاد بر می آورد که شرایط حساس است و این انتخابات از اهمیت فراوانی برای «نظام مقدس» جمهوری اسلامی بر خورد دار است. هریک از جناحهای رژیم هم بر این امر معترفند. حساسیت مسئله بحدی است که سران جمهوری اسلامی و نیز اپوزیسیون درونی و در تبعید این رژیم  مجبور می شوند که همصدا با رهبر جمهوری اسلامی نگرانی خود را از شرایط خطرناکی که در انتظارشان است اعلان دارند. آنها با جملات مختلف همان حرفی را میزنند که رهبر جمهوری اسلامی آنرا فرموله کرده است. او یعنی ولی فقیه که در این برهه ی خطرناک به هراس افتاده است مجبور می شود بگوید :« مهم نیست که چه کسی از صندوق رای بیرون می آید، مهم شر کت در انتخابات است.» مگر چه اتفاقی افتاده است که برای اولین بار در تاریخ حیات این رژیم منحوس، خامنه ای بعنوان عالیترین و یا بهتر بگوئیم تنها فرد تصمیم گیرنده سیاست راهبردی کشور، برخلاف سابق، بجای فحاشی ها به »دشمنان و طاغوتهای زمانه« و به رخ کشیدن حمایت میلیونی » امت در صحنه«، از ملت بزرگ ایران و عظمت این» ملت «و نه» امت « سخن فرسائی می کند و با دریوزگی و التماس از آنها می خواهد که بپای صندوقهای رای بروند؟، انعکاس این سراسر سیمه گی های رهبر که خود را ولی مسلمین و نماینده ی امام زمان میداند ومشروعیت خود را نه از مردم بلکه مستقیما از ملکوت می گیرد در انظار جهانی بخصوص در انظار جوامعه ی اسلامی و یا مسلمان گیتی چه می تواند باشد. این نماینده آسمان در روی زمین که ادعا داشت علاوه بر آن نمایندگی از پایگاه 99% ملت ایران ازحمایت قاطع مسلمانان جهان بر خوردار است، چرا به این حال و روزگار افتاده است؟.  هزینه های هنگفت تبلیغاتی که صرف این پرت و پلاها می شد، به کجا انجامید.؟ مگر تا چندی پیش در رسانه های گوناگون رژیم و سایر رسانه های مزدوری که هزینه های آن مستقیما از پول مردم تامین می شود، ادعا نمی شد که ایران اسلامی می تواند نه تنها پرچمدار جهان اسلام بلکه توان آنرا هم دارد که مدیریت جهانی را هم بعهده گیرد.؟ جالب این جاست که این نگرانی و ترس و دستپاچگی را تنها سران جمهوری اسلامی ندارند. این نگرانی ها را بخش جداشده از رژیم، که در انتخابات گذشته بازنده شده اند، هم دارند. و هر دو بخش، وحشت خود را از احتمال فروریختن پایه های این رژیم، آشکارا بیان می کنند. مطبوعات »معتبر « خارجی پس از اعلام موضع اوباما در خصوص رژیم جمهوری اسلامی، سیاست های حمایتی خود را با مطبوعات طرفدار این رژیم هماهنگ نموده است. اینها، هر یک به شیوه ی خاص خود تنور انتخابات ایران را گرم می کنند و سعی دارند خبرهای» مثبتی« درامور ایران از رسانه های خود، ارائه دهند (نقل از تلویزیون من و تو). بیک کلام در این زمان  سیاست راهبردی همه رسانه ها در جهت حمایت رژیم جمهوری اسلامی متمرکز گردیده است. یک اتحاد ضد انقلابی و ضد مردمی در بین سازمانهای سیاسی ایرانی از نوع طرفداران حکومت دینی با ترکیب  و رنگهای مختلف، از سبز و خاکستری و سیاه، و با تعیین باصطلاح »خط و مرز های سیاسی« با یکدیگر، و نیزمشخص نمودن این مرز ها با دیگران، از جمله با کراواتی ها، چه از نوع طرفداران انواع و اقسام جمهوری خواهی و یا  و طرفداران سیستم  پادشاهی  که از انقلاب سفید بدون خونریزی شاهنشاهی و دستآوردهای آن دفاع می کنند، و عمده اختلافات درونی شان بر سررنگ و شکل  پرچم کشور است، مواجه ایم.

خلاصه این جریانات سیاسی بجای اینکه تلاش کنند، مردم و مسائل آنها را بشناسند، و راه حل برون رفت از آنرا بیاند، خود را سرگرم مسائلی جزئی و فرعی می نمایند. و تمام کوشش ها در این کار متمرکز شده است، که چگونه شکلی از حاکمیت را به مردم حقنه کنند، و شعارها را بر اساس چه آرمانهائی پایه ریزی سازند، از کدام یک از باورهای مردم، استفاده کنند تا یکبار دیگر و به شکل دیگر، و ترکیب دیگری ازکارگزاران قدرتهای سلطه گر را در جامعه مستقر سازند. عده ای انگشت بر احساسات ملی، دیگری، تکیه بر حقوق بشر وآن دیگری از پرچم با شیرو خورشید، بدون آن، با شمشیر و یا بدون شمشیر، با هم به نزاع می پردازند. آنچه که در این مورد، یعنی برنامه های پیشنهادی آنها به جامعه ارائه می شود، حقوق واقعی مردم و نقش سازنده در آینده کشور است. همه این جریانهای سیاسی با تمام اختلافات جدی ایکه با هم دارند، در یک مورد، یعنی فریب مردم و استقرار و استمرار سلطه غرب در جامعه، با همدیگر توافق دارند. و می توان با قاطعیت گفت که، حیات سیاسی و تبلیغاتی آنها یک لحظه بدون حمایت مالی،مستقیم و یا غیر مستقیم سرمایه داران، ادامه نخواهد یافت. از این روست که همه آنها در دغدغه نتیجه انتخابات با رژیم جمهوری اسلامی، هم درد هستند. ولی هر دسته و یا گروهی از آنها، به انحای مختلف سعی دارند، که در پایان به سهمی از این خوان یغما، دسترسی یابد. خصوصیات مشترک دیگر این جریانات، که امروز در نقش اپوزیسون در داخل و خارج کشور در تکاپو هستند، این است که همگی از همان بدو بروی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی، در استقرار و تحکیم پایه های این رژیم نقش بسیار بزرگی داشتند، تا جائی که می توان گفت بدون حمایت آنها، روحانیون حتی جوانان تحصیل کرده وابسته به آنها ، توانائی اداره کردن یک محفل مذهبی را نداشتند. این جریانات مذهبی که در آن زمان نه درکی از جامعه ی امروزی و مسائل و مشکلات آن داشتند و نه از لحاظ فردی قابلیت لازمه برای مدیریت، تنها با کمک بخشی از سازمان های یاد شده توانستند به اریکه قدرت کشانیده شوند. این ناتوانی روحانیون در اداره کشوربرای مردم عادی ما کاملا روشن بود. زمانیکه این روشنفکران تلاش داشتند که روحانیون را به صف اعتراضات خیابانی بکشانند، و آنها را پرچم مبارزه برای خود بکنند، مردم که از این عمل خشنود نبودند، مخالفت شان را با تکرار این عبارت  »آخوند که نمی تواند مملکت را اداره کند ثابت می کند«، ابراز میکردند.



 از» انصاف« بدور است که اگر نقش مخرب  بخش بزرگی از جریانات باصطلاح چپ را از قلم بیندازیم. آنها بخصوص سازمان فدائی که برای اولین بار درتاریخ جنبش کمونیستی ایران توانسته بود در میان مردم: طبقه کارگر، دهقانان، ارتشیان، ملیتها و اقوام مختلف، زحمتکشان و بخصوص قشر تحصیلکرده و نویسنده گان و روزنامه نگاران، در داخل و خارج کشور و نیز سازمانها انقلابی در منطقه خاورمیانه و آمریکای لاتین، اعتبار کسب کند، متاسفانه، نقش مخرب آن، بعد از انقلاب، از همه جریانات سیاسی دیگر، سنگین تر است. این ادعای پوچ و یا اغراق آمیز نیست. اگر امروز سازمانهای سیاسی وطنی، و رسانه های غربی با سکوت و یا مغلطه کاری، از این حقایق فاصله می گیرند، و ذهن جوانان را ازدسترسی به این حقایق منحرف می سازند، خود را رسوا می کنند. این رسوائی آنها در مورد ماهیت این رژیم با علنی شدن همکاری غرب با این رژیم در توطئه ها و جنایت بین المللی، امروزه دیگر انکار نا پذیر است. در سال 57  این رسواشده گان سیاسی، از آرمانهای انقلابی مردم استقبال کردند، تا بتوانند علیه این آرمانها قدم بردارند. روشنفکران و هنرمندان از دانش و مهارتها و محبویت ها و معروفیت های حرفه ای و شغلی خود دانسته و یا ندانسته استفاده کردند، تا مردم را زیر پرجم رژیمی بکشانند، که برنامه کشتار مردم را تدارک می دید. حقایق تاریخی را وارونه جلوه می دادند، مفاهیم اجتماعی را مخدوش میکردند، وبا تفسیر ها و سفسطه کاریهای غیر علمی از مبارزات مردم و تجربیات تاریخی و انقلابی، اذهان آنها، بخصوص قشر روشنفکر و آرمانخواه جامعه را از راه انقلابی و درک درست از قانونمندیهای آن، منحرف میساختند، تا پایه های این رژیم منحوس را بنیاد نهند. بدین طریق بود که توانستند با تقویت پندارهای مردم، آنها را بفریبند و رژیمی که در راه کسب قدرت قرار گرفته بود، رژیمی مردمی و انقلابی ترسیم کنند. و هرزمان که  نشانه هایی از خون آشامی این ددمنشان در اینجا و آنجا بر ملا می شد، آن نشانه ها را با تفسیرهای بی شرمانه توجیه و تفسیر می نمودند، تا این هیولای خون آشام، ریشه و جوانه های انقلابی را در جامعه از بین ببرد. در این راستا بود که ترانه ها و زمزمه ها و سرودهای انقلابی برخاسته از زندگی و مبارزات مردم را دستکاری کرده و بهمراه ابداعات تازه خود، با وصله و پینه کردنهای ایده ئولوژیک، این آرمانها را به پندار های خرافی و مذهبی آمیختند، تا فضاحت را جانشین فضیلت سازند. این سر آغاز فرهنگ سازی مخربی شد که امروز جوانان ما از آن رنج می برند. ولی جای بس خوشحالی است که ازدرون سیاهی زمستان ، شکوفه های در حال شکفتن است که نوید فرارسیدن یک بهارو شکوفهای آنرا می دهد، نه از شکوفه های که دردل برخی از زمستانهای سال شکفته می شود. این شکوفه را من امروز در خود باوری جوانان کشور مان و نیز جوانان سایر کشورها بخوبی مشاهده می کنم. جوانان نسل انقلاب و نسلهای بعدی ضربات سنگینی از فریبکاری این رژیم و اپوزیسیونهای رنگارنگ خورده اند. و بدین خاطر است که گرفتار بی اعتمادی شدیدی هستند که قابل فهم است. ولی شاید خود عاملی باشد که دیگر به ساده اندیشی نسلها گذشته بخصوص نسل انقلاب، در دام فریبکاران دچار نشوند. یقین دارم و امیدوارم که چنین گردد. زیرا در شرایط فعلی که جهان سرمایه داری در زمینه های اقتصادی و ایده ئولوژی به بن بست رسیده است و بنطر می رسد که برخلاف گذشته دیگر قادر به برون رفت از این بن بست تاریخی نخواهد شد.



 انتخاباتی که در پیش روی مردم ایران قرار گرفته است، از یکسو همانند همه انتخاباتی است که قبلا در این رژیم صورت گرفته است. از سوی دیگر مثل همه انتخابات دیگر دارای ویژگیهای خاص خود است. در مورد اول، همه کاندیداها باید از فیلتر شورای نگهبان نظام عبور کنند. و صلاحیت شان، تائید گردد. اینکه صلاحیت کاندیداها براساس چه چیزی تعیین می گردد، مسئله ای که در این نظام در طول زمان قابل تعبیر و تفسیربوده و هست. از این منظر با سایر انتخاباتی که در جهان انجام می شود فرق دارد. از زمانی که در جهان حکومت انتخاباتی جایگزین حکومت انتصابی گردیده است، چنین رویه ای دیده نشده است.

در اینجا صحبت بر سر این نیست که در سیستم پارلمانی حیله و توطئه و فریب وجود ندارد. در تمام سیستم پارلمانی چه از نوع غربی و چه از نوع شرقی حیله و بندو بست برای فریب مردم و اخذ رای از آنها و بیک تعبیر استفاده ابزاری از مردم، جز جدائی ناپذیر سیتم حکومتی این جوامع است. امکانات وسیع و متنوعی که دراختیار حکومتها است به آنها این توانائی را میدهد که درهرشرایط، چه تقلب در صندوقهای رای گیری و چه بسیج امیدهای کاذب و موقتی بوسیله ارگانها و نهادهای اجتماعی، فرهنگی، مذهبی با استفاده از نفوذ افرادیکه در نزد مردم محبوب و یا معروف هستند و بالاخره معامله با اپوزیسیونهای سیاسی و راهکارهای دیگر، حتی در جوامعی که مردمشان درحال عصیان علیه رژیم قرار دارند، بنفع حاکمیت، رای از صندوق بیرون بیاورند. مثالهای زیادی در این زمینه چه در پارلمانتاریسم اروپائی، آمریکائی و چه در پارلمانتاریزم نوع کشورهای باصطلاح در حال رشد وجود دارد. انور سادات در شرایطی با رای 99 درصدی از صندوق رای بیرون آمد، که جهان عرب از جمله مردم مصر بخاطر قرارداد صلح کمپ دیوید، از او متنفر بودند. و جرج بوش در اولین انتخابات ریاست جمهوری با تقلب به  بیروزی در مقابل رقیب خود دست یافت. مردمی که در سیستم پارلمانی زندگی می کنند با این بازی آشنائی دارند وبدلائلی هم  مورد تحمل و یاتقبل آنها قرار گرفته است. در این کشورها کنترل و وفاداری کاندیداها از طریق احزاب سیاسی صورت می گیرد، و هرگز لزومی ندارد که در موقع انتخابات، صلاحیت ایمانی و یا وفاداری به نظام مورد سئوال قرار بگیرد. تنها شرط این است که کاندیداها نباید سابقه ی جنائی داشته باشند. حال این سئوال پیش می آید: کدام یک از این کاندیداها دستشان بخون مردم آلوده نیست و یا سابقه دزدی و تبهه کاری ندارند.؟ تمام آنها چه جناح به اصطلاح اصول گرا و چه دیگران ،  همه و همه نه تنها در نزد مردم در سیاهه ی جنایتکاران هستند، بلکه در لیست جنایتکاران پلیس بین الملی قرار دارند. افرادی همچون ولایتی، فلاحیان، محسن رضائی، رفسنجانی و شخص رهبر یعنی خامنه ای، از نظر قانونی نمی توانند از کشور خارج شوند. پلیس بین الملی علیرغم میل اش نمی تواند بطور علنی آنها را در پناه قانون قرار دهد. 

یکی از خصوصیات ویژه این دوره از انتخابات این است که شورای نگهبان نمی تواند بر اساس ضوابطی که تا کنون در این مورد  بدان عمل کرده است، صلاحیت کاندیداها و وفاداری عملی شان  به نظام و ولایت فقیه  رامورد تردید قرار دهد. همه آنها اصل ولائی و حتی همین ولی فقیه موجود را قبول دارند. و در همه دوران با کشتار مردم، دزدی و توطئه و اعمال شنیع دیگری، به روشنی این وفاداری را نشان داده اند. آنها جنایات را  برای خوش آمد کسانی که الان بر سر قدرت هستند، انجام نداده بودند، بلکه  خود پایه گذار این نظام بودند، و برای تثبیت این نظام، این جنایات را ضروری می دانستند. و سیاستی که امروز پیشه کرده اند نه برای اصلاحاتی است که مردم از آن بهره برند، و نفسی راحت بکشند و نه اینکه اندکی از سرکوب مردم غافل بمانند. لیست این افراد کسانی را نشان میدهد که در کشتار زندانیان سیاسی در سال 67، و نیز قتلهای زنجیره ای، در داخل و خارج کشور، حمله به خوابگاه دانشجویان و لگد مال کردن قرآن، تیر خلاص به اعدام شدگان سیاسی، از جمله آمران بودند. آنها در همان حال در زمره سرداران سازندگی و مبدع شعار مردم سالاری دینی بودند. رهبری جریان، تکنولوژی حق مسلم ماست را، بعهده داشتند. اگر امروز آنها صحبت از انتخابات آزاد می کنند، همانند گذشته سرکوب بیرحمانه مردم، جزو مکمل و لایتجزا ی این اصلاحات، بشمار میرود.



زمانی بود که رژیم، هواشناسی را حرام می دانست، بهره بانکی و نیز خرید و فروش ارز مجازات اعدام داشت. کف زدن و هلهله کردن زنان در پارک لاله با یورش ماموران پاسخ داده شده بود. لباس پوشیدن تمیز و عینک زدن طاغوتی بود. تعزیه و روضه خوانی و قمه زنی و زنجیر زنی از محاسنات تلقی میشد و کسی جرآت نداشت در رسانه ها نامی از ملت ببرد. تیم فوتبال پرستپولیس، به پیروزی تغیر نام داده بود، و ریش و پشم و موی اصلاح نشده نشانی از ایمان بود، امروز این زاهدان ریائی، مهررا از پیشانی خود پاک کردند، لباس آخوند ها رنگ روشن و از پارچه های گرانقیمت دوخته می شود، اقتصاد بورسی در جامعه حاکم است، خرید و فروش ارز در سرلوحه کار های تجاری قرار دارد، و دیگر »اقتصاد مال خر نیست«. فیلم سینمائی  جایگزین دسته و روضه خوانی گردید، زنان و مردان در عید نوروز در تلویزیون دولتی شادی می کنند و کف می زنند، در استادیوم ورزشی همایش موسیقی می گذارند، صحبت از ملت بزرگ ایران و اسلام ایرانی می شود، جای رمال و طالع بین و مداح و روضه خوان را روانشناسان اسلامی گرفته اند، آوازخوان مسلمان جای مداح و روضه خوان، و حدیث گویان جای خود را با هنرپیشه گان رسانه های تصویری عوض کردند. تبلیغات اسلامی بروی منابر، و نقل حدیث برای آموزش، به شکل فیلمهای سریال در آمده و همان نصایح به شکل دیگر بخورد مردم داده می شود. جامعه شناسان اسلامی دیگر در تحلیل های اجتماعی خود بجای گفتن روایت ازاین امام یا آن قدیس از عبارت » روایت از تاریخ« استفده می کنند. همه این تغیرات در جارچوب نظام اسلامی و برای نجات آن از سقوط انجام می گیرد. نه بخاطرپاسداری از» اسلام ناب محمدی« و یا نظائر آن.



 یکی دیگر از ویژگی این دوره از انتخابات، این است رژیم علنا و برای اولین بار به نارسائی های اجتماعی و بی سروسامانی های موجود اقرار می کند، واین بار بر خلاف معمول آنرا بگردن»، شیطان بزرگ «و ایادی آن نمی اندازد. ولایتی در سمت مشاور سیاست های خارجی بیت رهبری، و یکی از ژوکرهای برگ کاندیدهای ریاست جمهوری، در جمع مردم تبریز از بی کاری، گرانی، مسئله ی جوانان و معضلات آنها از جمله مشکل  ازدواج صحبت می کند، و رئیس جمهور وقت، احمدی نژاد از دزدی و فساد و زورگوئی و انحصار قدرت در دست سپاه فریاد سر میدهد، و روحانی که روزگاری در نقش ریاست تیم مذاکره کننده با آژانس اتمی انجام وظیفه می کرد، او را یعنی رئیس جمهوری را عامل دولت انگلیس می خواند، محسن رضائی از حکومت فدرالی وبالاخره، رفسنجانی از انتخاب آزاد طرفداری می کند، و با این حرف خود، عملا تمام انتخاباتی که در این رژیم صورت گرفت را به چالش می کشاند. تمام این سناریوها برای این است که در افکار عمومی، بخصوص انظار مردم غرب این توهم را بوجود آورند که گویا در این انتخابات همه گرایشهای اجتماعی شرکت فعال دارند. این رویکرد جدید، یعنی ایجاد اپوزیسیون دستپخت رژیم، در داخل کشور، دو دستاورد برای حاکمیت و نیز جهان غرب و کارشناسان آنها که این رژیم را درهدایت و کنترل جامعه، رهبری می نمایند، به ارمغان می آورد. اولا بازار اپوزیسیونهای خارج از کشور را کساد می کند و از پرداخت هزینه های مستقیم و یا غیر مستقیم، به این جریانها، خلاص می گردد. و اپوزیسیون دسپخت جدید در داخل، هزینه های این را بعهده خواهد گرفت. در پشت این اپوزیسیونهای داخلی، غارتگران مافیاهای اقتصادیی قرار می گیرند که امروزه شریانهای اقتصادی، و سیاسی اجتماعی را بعهده دارند. مافیای موقوفات، مافیای اقتصادی سپاه پاسداران، مافیای اقتصادی ایکه بر طبق اصل 44، تمام منابع تولیدی و صنعتی را تاراج کرده اند و نیز مافیا هائیکه در خارج از کشور، در کار قاچاق و دلالی و غارت مشغول هستند و سایرین حتی آنها ئیکه هر از چند گاه، منبع درآمدی نصیب شان می گردد. همچون کسانی که در کار خرید فروش املاک و زمین هستند و یا در کار ارز و یا سهام بورس، فعالیت دارند و یا در اثر اجرای سیاست تحریم، صاحب  ثروت میگردند. و همین افراد هستند که در خارج و داخل، در موقع رای گیری، و یا مشکلات سیاسی، با امکاناتی که در اختیار دارند، بکمک رژیم، افکار عمومی را می سازند .

  ثانیا حضور این اپوزیسیونها در داخل، می تواند وسیله تبلیغاتی جدیدی برای ناظران خارجی، باشد. آنها می توانند ادعا کنند که در ایران همه جریانهای سیاسی با هر سلیقه ی و یا تفکر سیاسی حضور دارند. و(........) چه بسا تلویزیونهای پر خرجی که امروزه با تقبل هزینه سنگین، رژیم اسلامی را پوشش میدهند، بهزینه مردم ایران به داخل کشور نقل و مکان کند. این حدس را می شود از رفتارهای، پرغمزه و عشوه ی رفسنجانی و گردانندگان سناریوی آن و سایرین از جمله احمدی نژاد ومشاعی و غیره زد. آنها با این رفتارهای خود و با دهن کجی به بازی دست می زنند، که از خط قرمز نزدیک نگردد. شورای نگبهان هم نمی تواند، آنها را رد صلاحیت کند، جز اینکه به بهانه تراشی و تخلف، اتکا کند. این بازی وسیله میشود در دست رسانه های گروهی جهان، از جمله رسانه های فارسی زبان آنها تا تنور انتخابات ایران را گرم نگهدارند. غرب شدیدا نیازمند است که این توهم را در افکار جهانی حقنه کند که گویا رژیم در کار انجام اصلاحا تی در جامعه است.



ولی در اینجا به این موضوع می پردازیم که آیا این رژیم می تواند دست به اصلاحات حتی جزئی بزند، یا خیر؟

 تجربه تاریخی در سراسر جهان بما می آموزد که رژیمی که در حال بحران است، اگر دست به اصلاحا ت بزند، اگر گور خود را نکند، حتما با مشکلات بسیار خطرناکی دچار خواهد شد. لازم نیست که برای توضیح این مهم به موشکافی تاریخی بپردازیم. بلکه فقط کافی است نظری به اواخر سلطنت محمد رضاشاه بیفکنیم تا درستی این تز برای ما روشن گردد. شاه زمانی دست باصلاحات زد که دیگر کار از کار گذشته بود. دولت به  اصلاح طلب آموزگار ،با آن اصلاحات باسمه ای  و جزئی که دست زده بود، علیرغم تلاشی که کرده بود، و علیرغم کمک محافل جهانی ویاری  کورت والدهایم در نقش رئیس سازمان ملل متحد، و حتی کمک سیاسی چین که در آنزمان در جنبش انقلاب جهانی از حیثیتی برخوردار بود و نیز کمک روحانیون، حتی خود خمینی که در ابتداء ماموریت برای حفظ نظام پادشاهی بدو محول گردیده بود، نتوانست سر جایش باقی بماند، و قیام 29 بهمن سال 1356 تبریز، سرآغاز یک انقلاب عظیمی در ایران گردید که بسرعت رژیم سلطنتی را از خاک ایران روبید. این انقلاب از خیزش مردم تبریز، همچنان براه خود ادامه میدهد و هیج توطئه ای تا بحال نتواست سدی در مقابل آن قرار دهد. هر کس و با هر نیروئی که بخواهد جلوی آن بیایستد، مسلما توسط نیروی این انقلاب روبیده خواهد شد. دیدیم و شنیدیم فریاد گوش خراش خمینی که در جریان انقلاب که گفته بود » من دستور انقلاب ندادم «  و فریاد خمینی که » و از فرط ترس از این انقلاب به سوراخ خود در حوزه علمیه پناه بود. با او چه کردند، و امروز به چه نامی او را مردم فریاد میزنند. این انقلاب گرچه برای مدتی که در محاسبات تاریخی، زمان طولانی محسوب نمی شود، در اثر توطئه ها و بی تجربه گی ها و خیانت ها از مسیر خود، منحرف شد. ولی در این مسیر هم توانست از تجربیات ارزنده ای برخوردار شود، که این تجربیات امروز مشکلات فراوانی برای سرکوبگران داخلی و خارجی و اپوزیسیون های رنگارنگ بوجود آورده است. درس آموزی از این تجربیات است که غرب دیگر نمی تواند، توطئه های گذشته از جمله توطئه ای که برای روی کار آوردن »پهلویها« بکار گرفته است را دوباره بخدمت بگیرد. درآن زمان، کودتای امپریالیستی پدر و پسر، با همکاری و همیاری سران قوم، خوانین، عشایر، روحانبون، قدرت را تصرف کردند و بعد، با کنار گذاشتن، باند کودتاچی از طریق اعمال قهر و دستگیر و شکنجه و اعدام، و اجرای اصلاحاتی جزئی و رواج دزدی، و تجاوز به حقوق مردم، و در عین حال فریب مردم با تبلیغات گسترده، که محافل جهانی و مزدوران قلم بدست داخلی، به سازماندهی آن می پرداختند، دیگر سپری شده است. مردم سرکوب می شوند، با دردناکترین وجهی قربانی میدهند، بیکاری و گرسنگی و نیزاز سایر ناهنجاری جامعه رنج می برند ولی فریب رژیم و حامیان بی شرم و یا شرمگین آن را نمی خوردند. از آنها دوری می کنند، وعده و وعید های آنها را قبول ندارند و حتی آنهائیکه منتظرند که این مردم جان خود را برای برگشت آنها فداکنند، و پس از سرنگونی برای ورود آنها هم فرش قرمز در خیابانها پهن کنند را به تمسخر می گیرند. با این وجود بازهر از چند گاه  دوباره بپا می خیزند، ولی این بار نه شکوه و یا التماسی از قدرت حاکمه بلکه خواستهای شان روشن تر صریح تر و تعرض آمیزتر و در سطح بالاتر. گرچه در برخی از موارد، شعارهای مردم، از نظر ظاهری، چندان از صراحت کافی برخوردار نیست، ولی طراحان و استراتژستهای جهانی، معنی این شعارهای مردم را در ک می کنند و دربرنامه های خود درکنترل و سرکوب مبارزات مردم، مد نظر خود قرار میدهند. وقتی که مردم فریاد بر می آوردند، » نه شاه می خواهیم ، نه رهبر «نشان ارزنده ای از شعورخود را در انظار جهانی به نمایش میگذارند. مردم در این شعار، مخالفت های خود را با سیستم سلطنتی چه بشکل خاص و سنتی آن و چه در اشکال مختلف جمهوریت نشان میدهند. آنها قیم برای خود نمی خواهند، آنها باز دوباره کسی را نمی خواهد که بخواهد برایش دولت تعین کند، انها دیدند و تجربه کردند، اعمال کسی که نعره بر آورد » من دولت تعیین می کنم، من .......« به چه فلاکتی، دچار شان کرده است. این این شعار ها که از دل  تجربه انقلاب گذشته ی مردم بیرون می آید، است که، اپوزیسیونهای قلابی را به ورشکستگی تاریخی کشانده است.

با این وجود این جریانهای سیاسی نمی توانند، از مردم بیاموزند، انگار آنها شعور مردم را به حساب نمی آوردند.آنها با مردم ما که در میدان کارزار هستند، برخورد آمرانه دارند. کار بجائی رسیده است، که حتی دستور عملهای تاکتیکی را بمردم دیکته می کنند. آنها بمردم دیکته میکند که مثلا در روز انتخابات در خانه بمانند. آنها درک نمی کنند، اتخاذ شیوه کار بستگی به شرایط دارد وشرایط برای هر محل، فرد و یا خانواده ،متفاوت است. و بدین خاطر نمی توان برای مردم نسخه صادر نمود، آنهم از راه دور. تازه اتخاذ یک تاکتیک، و از پیش شناخته شده، برای رژیمی  سرکوبگر و در حال بحران  وبا اختلافات  داخلی، تسهیلاتی بوجود می آورد، تا نیروی خود را برای کنترل امور انتخابات و تقلب، بهتر سازماندهی کند.



از سوی دیگر  کسانی پیدا می شوند، که شیوه سیاست ماکیاولی را بمردم ارائه میدهند. آنها که نگران از همپاشیدگی رژیم هستند، بمردم توصیه می کنند که در انتخابات شرکت کنند، و کوشش کنند با رخنه در سازمانهای سیاسی اجتماعی، مثل خوره از درون، آنرا از هم بپاشانند، اولا این سیاست شایسته مردم آزاده ما نیست ثانیا این نسخه ای بود که حزب توده در زمان سلطنت پهلویها اتخاذ کرده بود و همکاری های منصور نیکخواه ، جعفریانها، و شهریاریها که مبازرین را تحویل ساواک می دادند، را مشاهده کردیم، ننگ و خفت این سیاستها را هم میشناسیم.



بگذاربینیم که نگرانی رژیم از این انتخابات از چیست وآیا نگرانی آنها این است که چگونه رای نمایندگان مورد نظر خود را از صندوقهای بیرون بیآورند ؟، نه آنها اصلا نگرانی اخذ رای از مردم را ندارند. همانطویکه در بالا اشاره رفت، این آراء در هرصورت از درون صندقهای رای بیرون می آید و شاید تعداد رای »حماسه « هم بیافریند.

تجربه رای گیری بخصوص انتخابات تا این زمان  بخصوص انتخابات سال 1388 باز بما نشان میدهد که نه تنها این رژیم قادر است مردم عادی را به پای صندوقهای رای بکشاند بلکه حتی می تواند افراد و یا سازمانهای سیاسی را به پای صندق رای بیاورد. مگر در انتخابات گذشته ما شاهد نبودیم، برخی از جریانات سیاسی از جمله کسانی که وظیفه انقلابی شان را در این خلاصه کرده بودند تا با ترجمه آثار مارکس حتی ترجمه  شده موجود را دوباره ترجمه کنند تا از نواقص و اشتباهات احتمالی و از همه مهمتر روان تر وسلیس کردن آنها برای فهم بهتر و سریع تر، کمکی به طرفد اران این جهان بینی کرده باشد. ولی با این وجود از خودشان آن ناتوانی را ار درک واقعیتها نشان میدهند، و در انتخاباتی شرکت می کنند، که آن نتایج را بوجود آورده بود.

سال 1388 پایانی بود برای سیاستهای توطئه گرانه ی جهان غرب، برای متصل کردن جمهوری اسلامی به مکمل سیاست نولیبرالیسم، از طریق دولت رفسنجانی و سرمایه داران ابن الوقت ایرانی مقیم خارج. رفسنجانی و دولتهای بعد از آن در پیاده کردن این سیاست با وجود جنایتکاریهایی که مرتکب شدند، نتوانستند مردم را بزانو در آوردند سیاست های تهدید آمیز غرب و آمریکا هم مردم را بهراس نیانداخته بود. مردم از تهدید های آمریکا، که میگفت همه گزینه ها روی میز است، نگران می شدند، ولی حاضر نبودند از آرمانهای خود صرف نظر کنند، و با این رژیم آشتی کنند. امروز که بحران عمیق سیاسی اقتصادی سراسر جهان را فراگرفته است، و پروسه فروپاشی اقتصادی اجتماعی کشورهای غربی تازه قدمهای اولیه خود را برداشته است، بخوبی روشن شد که طراحان و برنامه ریزان راهبردی جهان در مقابل مقاومتهای مردم ایران، به بن بست رسیده اند و ترس از رشد جنبش ایران آنها را فراگرفته است. و تبلیغات ضد کمونیسیتی رسانه های گروهی و سازمانها وطنی، گویای این حقیقت است. از نظر این طراحان مشکل ایران مشکل رژیم جمهوری اسلامی نیست،

مشکل مردمی هستند که دیگر بیدار شدند و در کنار خود ازهمدردی وحمایت مردم آگاه سراسر

جهان از جمله مردم کشورههای آسیائی، افریقائی، و حتی اروپائی برخوردار هستند.

در این زمان او یعنی غرب مجبور است بر خلاف سابق، رابطه فعال و رسمی را با رژیم جمهوری اسلامی برقرار کند و آنرا علنی سازد. او برای افکار عمومی خود نیاز دارد که نشان دهد رژیم بعد از انتخابات از درون یک مبارزه پرشور و در فضای آزاد و حضور همه جریانها و سلیقه های سیاسی، بیرون آمده است.

این سناریو، هدف انتخابات سال 1388 بود که با شکست مواجه شده بود، و نقش غرب دراین سناریو پوشیده باقی مانده بود.

نتیجه انتخابات سال 1388 درست نتیجه عکس ببار آورده است. غرب می خواست که دولت بیرون آمده از این انتخابات را وسیله ای برای توجیه برسمیت شناختن آن در مجامع جهانی بنماید، و نیز همچنین الگوئی برای کشورهائی همچون ترکیه که در راه استقرار چنین رژیم قدم برداشته بودند بنماید، ولی مردم ایران به این فریبکار ی تودهنی محکمی زدند. غرب چاره ای نداشت که به سرکوب مردم توسط جنایتکاران چراغ سبز بدهد. نتیجه این چراغ سبز چه از کار درآمد. فجایعی که در این سرکوب حاصل شد، چه است. اولا از دست دادن حمایت مردم معمولی که خارج ازچشمداشتی، به آن اعتقاد داشتند، بخصوص مسلمان کشورهای دیگرچون ترکیه برخی از کشورهای دیگر که به الگوی سیاسی اجتماعی  جمهوری اسلامی را باور کرده بودند.

و ثانیا کسب حیثیت جنبش مردم ایران در نظر مردمان جهان بخصوص کشورهای اروپائی. از این تاریخ ببعد بود که دیگر مطبوعات خارجی نمی توانستند، که کتاب » بدون دخترم هرگز را » تابلوئی بکنند، و مردم ایران را  در افکار عمومی وحشی جلوه بدهند. مردم جهان در یافتند که، روحانیون نماینده فرهنگ و سلوک جامعه ایرانی نیستند.

کشیدن اسلحه بروی جنبش مردم، یکبار دیگر در افکار عمومی جهان، مشروعیت جعلی این رژیم جمهوری اسلامی را در در انظار جهانی باطل کرده بود. انتخابات سال 1388 به آن شکلی که انجام شده بود، توطئه ای بود از سوی جهان غرب برای تطهیر این رژیم در افکار عمومی جهان، که خوشبختانه با شکست مواجه شد، گرچه با هزینه گزاف. همانطوری که در بالا اشاره کردم، مشکل جهان غرب نه با رژیم جهمهوری اسلامی و نه با برنامه های اتمی آنست، مشکل غرب ترس از رشد مبارزات مردم ایران است. این رژیم که یکی از پیروزیهای جهان غرب در پیاده کردن، نولیبرالیسم در سطح جهان محسوب می گردد، و قرار برای این بود که الگوئی برای کشورهای اسلامی، امثال ترکیه و مصر و.و.و باشد، در متصل کردن خود به کاروان جهان غرب در این شرایط حساس جهانی، بخصوص بحرانی که اروپا را فرا گرفته است، با مشکل عظیمی مواجه ساخته است. گلفتم که غرب نمی تواند از رژیم جمهوری اسلامی که یکی از دستاورد های بزرگ آن در پیش برد سیاستهای اش در منطقه و در جهان است،  صرفنظر کند. زیرا جمهوری اسلامی با امکاناتی که در سرکوب مردم آگاه این کشور در اختیار دارد، از جنایتکارترین رژیمی است که در دنیا در نوع خود بی نظیر است و بهترین رژیمی است که در این زمان می تواند از منافع غرب در تمام زمینه ها سیاسی، اجتماعی اقتصادی، نه تنها در ایران بلکه بجرات می توان گفت در سراسر جهان پاسداری کند.

علاوه بر آن ایران را نمی توان با هیچ یک از کشورهای منطقه، مقایسه نمود. کشورهای منطقه

 از جمله عربستان، مصر، قطر، ترکیه، عراق هریک از ثروت، نیروی کار، منابع زیر زمینی، نیروی کار ماهر، و سازمانهای نظامی و امنیتی و نیز موقعیت سوق الجیشی بر خوردارند، ولی ایران همه این امتیازات را یکجا در خود د ارد. و علاوه بر آن الگوی حکومتی را در طی این مدت بوجود آورده است که میتواند و باید سرمشق سایر کشورهائی شود که مجبورند به بازار جهانی وارد شوند. اهمیت ایران حتی از ترکیه برای غرب بیشتر است. زیرا این کشور یعنی ترکیه علیرغم قدمهای سهمگین و مخربی که در این جهت برداشته است هنوز در ابتدای کار خود است و معلوم نیست که بتواند به »شایستگی « جمهوری اسلامی در جهت سیاست های موثر جهان غرب، برسد. و تازه همین قدمهای اولیه هم  که برداشته است، هزینه هایی که دارد می پردازد و نتیجه آن هنوز معلوم نیست بکجا می انجامد. بخصوص هزینه هایئ که غرب را مجبور می کند از ذخیر های مالی خود، یعنی پولهای نفتی کشورهائی چون عربستان، قطر و سایر کشور ها بودجه ای برای این کشور کنار بگذارد.اینها واقعیها ئی است، که رئیس جمهور آمریکا یعنی او باما را، وادار میسازد که بطور علنی از علی خامنه ای بعنوان رهبر جمهوری اسلامی با آن بدنامی های که در سطح جهان دارد و هنوز نامش بعنوان مجرم در لیست پلیس بین الملی است حمایت کند. او با گفتن: کلید حل مسائل در دست رهبر جمهوری اسلامی است، سیاست آینده ایران را برای نیروی های سیاسی داخلی و نیز هواد اران آنها در خارج و داخل روشن ساخته است و او با این پیام نیروی های سرکوب جمهوری اسلامی، ارتش، سپاه پاسداران، بسیج که در تحت کنترل رهبر است، کارت سفید نشان داده است. او با این زیگنال به تمام اپوزیسیونهای داخلی و خارجی کارت سفید نشان داده است. ولی روشن است که این کارت سفید روی دیگرش رنگ قرمزی است برای کسانیکه بخواهند از خط قرمز شناخته شده جمهوری اسلامی عبور کنند. این کارت در فرادای اخذ رای تحت نام حماسه ی سیاسی و اقتصادی، خیابانهای میهن مارا با ر دیگر با خون جوانان وطن لاله گون خواهد کرد. ولی مردم نشان دادند که راهی جز ادامه مبارزه نخواهند داشت.



رحیم کریمیان

 

26/05/2013
                            
karimian_ra@yahoo.de

No comments:

Post a Comment