توضیح مختصر:
می خواستم بمناسب روز ترور روزا لوکزامبورگ اعلامیه ای بنویسم و
فایلهای بسیار خوبی هم بدین مناسبت تهیه کرده بودم. بدینوسیله هم یاد این انقلابی
بزرگ را خاطر نشان نمایم، و هم به کسانی که به بهانه روز زن از هر چهره، از جمله
فروغ فرخ زاد استفاده می کنند، و یا کسانیکه در روز یادمان صمد بهرنگی، آفیش فروغ
را مورد استفاده قرار میدهند، انتقادی کرده باشم. می خواهم بگویم ما موظفیم یاد همۀ
شخصیت هائیکه کار و تلاش کرده اند، پاس بداریم. می توان از بتهونها و تولستویها
نیز یاد کرد. اما نه در روزهای انقلابی، بلکه در جای خودش یعنی در آرشیو ها و یا
موزه ها. اگر قرار باشد از شخصیت هائی چون فروغ فرخ زاد تجلیل شود، این تجلیل نمی
تواند در روز بزرگداشت صمد باشد. دلیل اینکه امروزه جریانها و سازمانها و حتی برخی
از شخصیت هائی که ماهیت سیاسی شان برای همه شناخته شده است، هنرمندانی که در دروره
ای معروف و مورد علاقه مردم بودند، یاد می کنند تنها به این خاطر است که یاد
هنرمندانی چون صمد بهرنگی را که برای اولین بار هنر را از اسارت عرفان نجات داده و
آنرا زمینی کرده است، از خاطره ها حذف نمایند. از سوی دیگری ما روز 15 ژانویه را برای
این پاس می داریم تا مشت محکمی به دهان میراث داران یونکری پروسی که امروز در آن
سرزمین اکراین راه همان جنایتکارنی را ادامه می دهند که روزا لوکزامبورگ ها و
لیبکخت ها و دیگر مبارزین و انقلابیون را به خاک و خون کشیده بودند. جنایاتی که ایران نیز در همان زمانها توسط مستوفی المملک ها و شرکاء با بخون کشیدن جنبش
مشروطیت بیاد داریم. بزرگ داشت این بانوی طرفدار جنبش بلشویکی را فرصتی می دانیم
برای هشدار دادن به زنان مبارز و انقلابی و کمونیست ایران، که با درک نادرست از مقوله
آزادی، خود را دردام هرزه گویانی می اندازند، که تلاش دارند با سوء استفاده از این
مفاهیم انقلابی، لمپنیزم سیاسی هنری و اخلاقی و رفتاری را به جای آزادی و آزادگی
که جهان بینی علمی از آن تعریف میدهد، بنشانند.
جنگ جهانی اول که از سوی بورژوازی انحصاری آلمان و یونکرهای پروسی به
خلق ها تحمیل شد. شروع شد و آنان را به پرتگاه فلاکت ملی سوق داد. (مثل
جنگ ایران و عراق). این جنگ برای مردم آلمان بسیار گران تمام شد.
میلیون ها نفر جان خود را از دست دادند و چند میلیون ناقص العضو و مفقود الاثر
شدند. قحطی و گرسنگی بر کشور استیلا یافت و فقر و بیماری بیداد می کرد. نارضائی
مردم در اثر طولانی شدن جنگ، بی وقفه بالا رفت و انفجار انقلابی فرارسید.
انقلاب ضرورت پایان دادن به جنگ را عملا و آشکارا نشان داد. خبر
پیروزی انقلابی کارگران و دهقانان روسیه و اعلام پایان بخشیدن به جنگ از سوی
بلشویسم و از زبان لنین یکی از رهبران هشیار و نظریه پرداز انقلابی برای استقرا
صلح، کارگران آلمان را برای مبارزه در راه صلح تشویق و تهیج کرد و تظاهرات علیه
جنگ در جبهه های مختلف در اثر مشخص شدن شکست قریب الوقوع ارتش آلمان بالا گرفت.
موج اعتصابات در آلمان بگونه ای بیسابقه و به شدت گسترش پیدا کرد و عقاید انقلابی،
به جبهه های جنگ نیز روسوخ یافت. در نتیجه در آلمان شعار "حاکمیت در دست شوراها..." ی بلشویکها از جانب
گروههای سیاسی و کارگری آلمان پذیرفته شد و نیز بسرعت در این کشور و سایر کشورهای
اروپا، امریکا، و بعد در آرژاتین و غیره اشاعه یافت.
زحمتکشان آلمان در انتظار دگرگونی های عمیق اجتماعی و در عین حال
خواستار صلح و الغای سلطنت در آلمان بودند و سرانجام در نوامبر 1918 انقلاب بورژوا
دموکراتیک در این کشور بوقوع پیوست.
رهبران راست سوسیال دموکراسی مانند "Ebert Friedrich " و "شاید من " تمام سعی خود را
برای رهائی سلطنت صرف می کردند و بیهوده نبود که آنها در میان بخشی از کارگران
آلمان با القاب "سوسیالیست های قیصری" یا "طولانی کنندگان جنگ
" شهرت یافته بودند. گردانندگان سانتریست حزب سوسیال دموکرات آلمان مانند
"کائوتسکی" و " Haase"
با قطع رابطه از سوسیال دمکرات های راست و بدنام، که از سیاست های شوینیستی پیروی
می نمودند، فاصله گرفتند تا از این طریق راه را برای رخنه در سازمانهای سیاسی و
جنبش کارگری باز نمایند. بیک معنی این مانور آنها به منظور جلوگیری از اعتلای
آگاهی و روحیه انقلابی کارگران صورت می گرفت، و کارگران نیز که نیروی اساسی حزب
بودند، اشتباها وارد این جریان فاسدی شدند که زیر نام سوسیال دمکرات، ماهیت حقیقی
خود را پنهان کرده بود. شوربختنانه رهبران اسپارتاکها، به این امید که حزب را از
نفوذ سانتریستها بیرون آورند، به آن حزب پیوسته بودند و بدین ترتیب می خواستند با
مبارزه در داخل حزب به خواسته های خود جامه عمل بپوشانند.
غافل از اینکه لنین و یارانش در کنگره دوم انترناسیونال، صراحتأ با تصویب 21 اصل که از عناصر مهم آن، پذیرش دیکتاتوری پرولتاریائی، قطع رابطه با اپورتونیستها، فعالیت منظم در ارتش و اتحادیه های کارگری اپورتونیستی، رعایت اصل سانتریالیست دموکراتیک و غیره. کنگره برای جلوگیری از نفوذ عناصر اپورتونیست و از میان برداشتن آئین گرائی تنگ نظرانه، بنیانهای اساسی استقرار حزب طراز نوین پرولتری را از پیش ارائه داده بود.
غافل از اینکه لنین و یارانش در کنگره دوم انترناسیونال، صراحتأ با تصویب 21 اصل که از عناصر مهم آن، پذیرش دیکتاتوری پرولتاریائی، قطع رابطه با اپورتونیستها، فعالیت منظم در ارتش و اتحادیه های کارگری اپورتونیستی، رعایت اصل سانتریالیست دموکراتیک و غیره. کنگره برای جلوگیری از نفوذ عناصر اپورتونیست و از میان برداشتن آئین گرائی تنگ نظرانه، بنیانهای اساسی استقرار حزب طراز نوین پرولتری را از پیش ارائه داده بود.
سردمداران سوسیال دمکرات تمام دستگاههای دولت سابق را دست نخورده
نگاهداشتند. ابرت دور از انظار عمومی و پنهانی با فرمانده کل قوا نظامی آلمان برای
مبارزه با انقلاب و بلشویسم متحد شد و حتی برای مذاکرات دائمی یک خط تلفن مستقیم
بین خودشان ایجاد کردند. واحد های مختلف قوای نظامی توسط افسران ارشد به سوی برلین
حرکت داده شد.
در اواسط دسامبر 1918 کنگره سراسری شوراهای آلمان در برلین بر پا شد.
و 250 هزار نفر از کارگران برلین به رهبری اسپارتاکیستها به نمایشات خیابانی
پرداختند. آنها خواستار تحویل حاکمیت به شوراهای کارگری و نظامی بودند. اما
نمایندگان شرکت کننده در کنگره که اکثرا از اعضای سوسیال دمکراتهای راست بودند، تقاضای
کارگران برلین را رد کردند. کنگره در پایان به حاکمیت قوه مقننه و مجریه رأی داد و
خواستار تشکیل مجلس مؤسسان شد و قطعنامه خود را به "شورای نمایندگان خلق"
تقدیم داشت. به این ترتیب رهبران ضد انقلاب سوسیال دمکراسی آلمان، طبقه کارگر را
از حاکمیت سیاسی محروم کرد. و مجلس مؤسسان، حاکمیت سیاسی بورژوازی را در فرم
پارلمانی تعیین و تثبت نمود.
روزا لوکزامبورگ
رهبران راست "مستقل" ها در روند انقلاب نشان دادند که از
همکاران ضد انقلاب هستند. از اینرو باقی ماندن اسپارتاکیستها و آنان در یک حزب غیر
ممکن می نمود. بنابراین در 30 دسامبر 1918 کنگره مؤسسان "حزب کمونیست
آلمان" در برلین تشکیل شد. در این کنگره علاوه بر نمایندگان اسپارتاکیستها،
نمایندگان گروههای انقلابی ایالات دیگر نیز شرکت کرده بودند. در برنامه پیشتهادی رزالوکزامبورگ به کنگره، انقلاب
سوسیالیستی در آلمان، بر پائی دیکتاتوری پرولتاریا و پشتیبانی از نخستین حکومت
سوسیالیستی جهان یعنی اتحاد جماهیر شوروی پیش بینی شده بود و همچنانکه روزا
لوکزامبورگ نیز متذکر شده بود، الفبای انقلاب کارگری آلمان، تقلیدی از شوراهای
کارگری و نظامی روسیه بود .
ایلغارهای ضد یهودی
در سال 1918 تا 1921 اکراین صحنه فجیع ترین و وحشیانه ترین عملیات
یهودی کشی پیش از حاکمیت نازیان بود. طبق پژوهش های "سوی جینتلمن" در
این مدت 2000 بار یهودی کشی صورت گرفته که 1200 بار در اکراین بوده است. به نظر
این پژوهشگر 150 هزار نفر در این عملیات به قتل رسیده اند. قتل عام ها با خشونت و
ددمنشی توصیف ناپذیری انجام گرفت شد.
مردان را تا گردن در خاک می کردند و بعد گله اسبان را از روی آنها
عبور می دادند، یا آنکه به زیر پای اسب ها می انداختند تا تکه پاره شوند. بچه ها
را در برابر چشمان پدر و مادر شان به دیوارمی کوبیدند، زن های باردار را شکنجه می
دادند و جنین های شان را می کشتند. به هزاران زن تجاوز کردند، که بر اثر آن بسیاری
از آنها به جنون گرفتار شدند.
فرماندهان ضد انقلابی با قساوت و بی رحمی این ایلغارها را سازماندهی
می کردند. نویسنده انگلیسی بروس لینکلن که خود مواضع ارتجاعی دارد، می نویسد:
"ایلغارهای ضد یهودی دیگر محصول تصادفی نفرت نژادی یا مذهبی نبوند،
بلکه اینک با بیرحمی دقیق و حساب شده ای به همراه تجاوزات فراوان، ددمنشی لگام
گسیخته و ویران گری را بی حد و مرز انجام می دادند. تنها ظرف یک روز در اواخر اوت
1919 سربازان سفید در شهرک یهودی نشین کرمنچوک به 350 زن تجاوز کردند، حتی به
زنهای بارداری که در حال وضع حمل در بستر مرگ بودند."
طبق تحقیقات سالو بارون، "طی ایلغار هائی که پتل ژورای "سوسیالیست"
سازمان داد حدود 100 هزار زن بیوه شدند و 200 هزار نفر کودک یتیم. بیش از 28 درصد
خانه های یهودی نشین به آتش کشیده شدند و 10 در صد دیگر را خود ساکنین ترک
گفتند."
ضد انقلاب هم چنین از حمایت ارتش اشغال گر آلمان نیز برخوردار بود.
وقتی که آنها شهر اودسا و اطراف آنرا تصرف کردند، اطلاعیه ای انتشار دادند که در
آن از جمله آمده بود:
"بدین وسیله به اطلاع اهالی اودسا و حومه می رسد ما به سرزمین
روسیه آمده ایم تا نظم را به این کشور برگردانیم و انگل های بلشویسم را ریشه کن
کنیم .... به عنصر خرابکار روسیه یعنی بلشویکها و پیروان شان، ذره ای رحم نخواهیم کرد.
تنها در یک منطقه یهودی نشین در اوت 1919 یک بار 650 نفر یهودی
تیرباران شدند ....باند های منطقه بالتیک به همدستی سربازان آلمانی زیر فرمان گواتس
در ریگا 4000 هزار نفر را کشتند... کلچاک هنگام عقب نشینی از منطقه پرم دستور داد
که هزار سرباز ارتش سرخ را زنده بسوزانند."
رحیم کریمیان
15.1.2015
No comments:
Post a Comment