Saturday, December 20, 2014

جنایت در دفتر مجله شارلی ابدو پاریس


دیروز چهارشنبه هفتم ژانویه گلوله های شقاوت و ترور، قلب روزنامه نگاران و کاریکاتوریست های مجله "شارلی ابدو" را نشانه گرفت، تا بار دیگر افکار جامعه جهانی شاهد بخون غلطیدن اندیشه و قلم بدست تاریک اندیشان تاریخ باشد. 
این جنایت کثیفِ عده ای تروریست، اینبار نه در کشورهای خاورمیانه و آسیا و افریقا و دیگر نقاط جهان که روزی نیست اخبار فجیع ترین جنایتها و ترورها و کشتارها را دریافت نکنیم، بلکه در کشوری بوقوع پیوست که اصطلاحأ در نزد بسیاری از مردم ساده اندیش، و البته با تبلیغات وسیع بورژوازی، مهد «دمکراسیِ» غرب نامیده می شود. در صورتی که این جنایت حیوانی برای اولین بار نیست که در فرانسه اتفاق می افتد. در همین سالهای اخیر در محلات فقیر نشین، مردم فرانسه شاهد وقایع دلخراش وسیعی بود که بدست پلیس و به بهانه هائی که اتکاء به آن نقض آشکار حقوق بشر بیان گردیده است، بارها رخ داده است. همان فجایعی که پلیس امریکا در حق شهروندان سیاه پوست مرتکب می شود، و پلیس جانی از دادگاه برگه ی برائت می گیرد. تفاوت این ترورها و کشتارها در اینست که ماشه ی مرگ در پاریس اینبار بدست جنایتکارانی کشیده شد که خود قربانیِ تضادهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ همین نظام هستند. 

با نگاهی به گذشته ی نه چندان دور، ترورهای دیروز پاریس دقیقأ یادآور همان ترورهائی است که جمهوری اسلامی علیه مخالفین در اروپا با ترور فریدون فرخزاد، بختیار، قاسملو، غلام کشاورز و صدها دیگران، و در داخل اعدام های دسته جمعیِ هزاران زندانی سیاسی و ترور شاعران و نویسندگان، اسید پاشی بر صورت زنان و سنگسار و ده ها جنایت دیگری که صورت داده و می دهد. اما سئوال اساسی اینست؛ چرا روزنامه نگاران و کاریکاتوریست های مجله شارلی ابدو که قبلا بدلیل انتشار کاریکاتورهائی در نقد مذهب توسط تروریستها مورد حمله و تهدید قرار گرفته بودند، و تحت "حفاظت" پلیس نیز بودند، در روز روشن و براحتی مورد آماج گلوله های وحشت و ترور می شوند. آیا هدف این ترور، صرفأ قتل روزنامه نگاران و کاریکاتوریست هائی است که محمد را به سخره گرفته است.؟ در حالیکه در گذشته بارها شاهد کاریکاتورهائی از محمد بودیم که عمامه اش مسلح به دینامیت و بمب بود، اما دینامیت ها و بمب هائی که جانباخته اش نه طراح کاریکاتور، بلکه هزاران مبارز و آزادیخواهی بود که در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی به بیرحمانه ترین شکل، شکنجه و در گروههای صدها نفری به جوخه های اعدام سپرده می شدند.

ماهیت و اهداف تمام این کشتارها و ترورها در سراسر جهان با توجه به زمینه های تاریخی و رخدادها و تحولاتی که در منطقه، خصوصأ فجایعی که در لیبی و سوریه و مصر و عراق و اکراین در جریان است، بیانگر اینست که یک توطئه جهانی به هدف نابودیِ تمام عیار هستیِ جامعه ی بشری با ایجاد شرایط حاکمیت پلیسی در شرف تحقق است. با توجه به رخدادهای دویست سال گذشته، هر زمان بحرانی گریبانگیر نظام ظلم و بیداد و استثمار و ستم گردیده است، طبقه حاکمه در اتحاد با متحدین خود، یعنی روحانیت، لیبرالها و نجیب زاده ها و مجرمینی که خود را در صف پرولتاریا جا زدند، به سرکوب جنبش توده ها دست زده است. 
مسئله ای که از زبان کارشناسان غربی در مقام تحلیل گر اجتماعی در همان لحظه های اولیه و در جریان تحلیل از این حادثه شنیده شد، بر این تاکید داشت، که تنها راه حل جلوگیری از تکرار حوادث این چنینی، افزایش نیروهای امنیتی در سطح جامعه است. آنها به مردم اطمینان می دهند با این روش یعنی امنیتی پلیسی کردن جامعه، از تکرار این گونه وقایع جلوگیری خواهند کرد. این تحلیلگران و جامعه شناسان لیبرال، هنوز نمی توانند درک کنند یا نمی خواهند درک کنند که این مسائل ریشه در ناهنجاریها و نابسامانی های جامعه سرمایه داری دارد و در چهارچوب این نظام نمی توان از تکرار این وقایع جلوگیری کرد.
نگرش از این زاویه به مسائل نتیجه اش همان می شود که بعد از حادثه یازده سپتامبر شاهد هستیم. بعد از حادثه یازده سپتامبر، به بهانه های امنیتی، خیلی از آزادی های مردم در جامعه بتوسط دولت لغو شد و دخالتهای دولت در امور اجتماعی و خصوصیِ مردم افزایش یافت. زندان گوانتانامو، زندان ابوغریب و صدها زندان مخفی در سراسر جهان که یادآور جنایات بورژوازی بعد از شکست کمون پاریس است، دوباره راه انداخته شد. و آنچه امروز و در شرایط حاضر دیده می شود، همان تلاشی است که قدرت حاکمه قصد دارد با حادثه آفرینی ها سیل خروشان توده های معترض را در سراسر جهان خاموش سازد. اما منجلابی که طبقه حاکمه و استراتژیست های آن گرفتار آن هستند، بوضوح نشان می دهد اینبار چنین امکانی را نخواهند داشت. چرا که ابزار مذهب و برنامه هائی را که در همین راستا و بر علیه انقلابات مردم خاورمیانه، با آموزش و تجهیز جریانات تروریست سازمان دادند و بخدمت گرفتند، اینک خود، به ضد هدف تبدیل شده است. مسئله ای که رئیس سازمان ملل متحد در چند ماه پیش با بیان این جمله که: اینبار مسائل برخلاف گذشته بگونه ای دیگری است و شرایط و وضعیتی که با آن روبرو هستیم، بشریت و هستی کره زمین را نشانه رفته است. (نقل به مضمون).

پر واضح است، دولت های باصطلاح رفاه با بحرانی که دست بگیریبان هستند، دیگر بمانند قبل یعنی زمانی که سرمایه داری از رونق اقتصادی برخوردار بود، قادر به تامین نیازهای خیل بیکاران و گرسنگان جامعه نیستند. با رشد نارضایتیِ مردمی که سالیان دراز است، هزینه های دولت های سرمایه داری را با تحمل مالیات های سنگین بردوش می کشد، احتمال عروج جنبش های توده ای را نه فقط در یک کشور، بلکه در سراسر اروپا، تقویت نموده است. در چنین وضعیتی بورژوازی تنها راه حلی که دارد، مقابله با جنبش سراسریِ توده ها، با کنترل بیش از پیش جامعه و افزایش دخالت دستگاههای امنیتی در سطح جامعه است. تجربه ای که در گذشته در آلمان رخ داده است. پرولتاریای آلمان که سهم مهمی در پیروزی "انقلاب اکتبر" داشت، با اینگونه ترفندها سرکوب و سرانجام با کمک سوسیال دمکراتها و کشورهای انگلیس و فرانسه و امریکا، مبارزات ملی شان بسوی فاشیسم هدایت گردید. و مهر ننگی بروی مبارزات ملی و انقلابی زده شد، که رهبرانی چون روزا لوکزامبورگ، لیبکنخت و سازمان اسپارتاک آنرا رهبری می کردند. 

روزبه کوراغلی  و رحیم کریمیان


پنجشنبه ۱۸ دیماه ۱۳۹۳ برابر با ۸ ژانویه ۲۰۱۵






 

No comments:

Post a Comment