Wednesday, February 26, 2014

پانزده مرد دلیر، بیاد جانفشانان حماسه ی سیاهکل

آنکه میگفت، حرکت مرد در این وادی خاموش و سیاه برود شرم کند



مویه کن بحر خزر
گریه کن دشت کویر
پیراهن چاک بده جنگل سرخ
قلب خود را بدر ای قلعه سر سخت البرز
پانزده مرد دلیر
پانزده جان به کف دست در آوردگه رزم عظیم خونشان رنگ خروش
خونشان جلوه دل های امید ریخت از خنجر ضحاک زمان بر سر خاک
بنگر خلق ستمدیده ایران به بند
که چسان بیشرفان، قاتل ها، می ربایند ز آغوش تو فرزند ترا
روسپیان وقیح
خود فروشان سیه کار پلید
پای تا سر شکمان
جمله در خدمت ضحاک زمان
و همه ضحاکان گوش دارند به فرمان جنایت گر غرب
قرن ما قرن رهائی بشر
موج از ساحل اکتبر به چین
پرش از چین به کره
جنبش اش از کره به جنگل کنگو وویتنام و عدن
جنبش خلق فلسطین و یمن
پانزده مظهر والای شرف
پانزده حیدر رزمنده ی پاک پانزده روزبه گرد دلیر
پانزده نور درخشنده در این تاریکی،پرتو افکند به خورشید و درخشید به کوه
لرزه پدید
آه ای باد صبا، بوی خون شهدا را برسان به شمال
بکشان تا به جنوب
بشکفد بر لب دفقان بلوچ
به طپش وادارد لب آزاده ی کرد
مرحبا خیزاند از دل مرد عرب
قدم اول هر راه سترک با شکست هم نفس است
درس گیریم از این جانبازی
واژگون سازیم قصر فرعونی صحاک زمان
پانزده نور خورسید در این تاریکی
پانزده نور امید
خنده زن بحر حزر
خنده زن دشت کویر
خلق بر می خیزد
خلق بر می خیزد

No comments:

Post a Comment