روز جمعه پانزده آبان، شبکه دو تلویزیون رژیم جمهوری اسلامی
در برنامه کودکان بنام "فتیله"، بار دیگر ذهنیت آلوده به راسیسیم و
شووینیسم را با هتک حرمت شأن و کرامت میلیون ها مردم ترک بمنایش گذاشت. در واکنش
به این اقدام تلویزیون حکومت، که هدفی جز تحقیر و تخفیف حرمت و شأن و کرامت انسان
نداشته است، مردم ترک در مراکز چهارگانۀ آذربایجان_ تبریز، اورمیه، اردبیل و زنجان
و دیگر شهرها و نقاط مختلف ترک نشین ایران، اعتراضاتی را سازمان دادند، که کماکان
ادامه دارد. حکومت برای سرکوب و مهار شورش مردم در اکثر شهرهای آذربایجان، نیروی
سرکوب خود را وارد عمل نموده است و این سرکوب ها با موج وسیعی از دستگیریِ تظاهر
کنندگان و فعالین جنبش آذربایجان همراه بوده است.
نمایش بظاهر طنز آمیز "فتیله" که چند سالی است برای
باصطلاح «سرگرمی و آموزش» کودکان تهیه و پخش می شود، در این برنامه می خواهد نحوه
مسواک زدن کودک را، و صد البته با ادبیات آلوده به لجن توضیح داده باشد. سوژه ی
برنامه پدر و پسری است که زبان شان ترکی است، و بمانند هر برنامه مشمئز کننده ای
دیگر از این قبیل، صدا و سیمای رژیم تلاش کرده است فهم و شعور انسان را به تفاوت
های فرهنگی و زبانی نسبت داده باشد. تا بدین وسیله ذهن کنجکاو کودک را که بوسیله
حس بینائی و شنوائی از پیرامون خود شناخت پیدا می کند، از فضولات لمپنیزم فرهنگی
پر کرده باشد. روشن است زیر بنای فکر کودکی که بدین گونه آموزش می بیند، در آینده وقتی
می خواهد وظایف و مسئولیت هائی را در عرصه تولید اجتماعی بر عهده بگیرد، چه
تاثیرات مخربی را در ساختارهای علمی، آموزشی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بجا
خواهد گذاشت. فهم عمق پلشتیِ این عمل بظاهر آموزشی و سرگرم کننده، اهداف و مجرای
تولید و بازتولید آن که بصورت سازمان یافته و سیستماتیک از دوره حکومت پهلوی در
دستگاه تبلیغی و رسانه ای حاکمیت جایگاه متخص پیدا کرده است و در حکومت جمهوری
اسلامی با وقاحت تمام استمرار یافته است، برای انسانی که کوچکترین اطلاعاتی از
مناسبات حاکم بر جامعه دارد، چندان سخت نیست.
اینکه ادبیات تحقیر و تخفیف مولود نظام بردگی است، و این
فرهنگ سرشت و شالوده ی ادبیات جامعه طبقاتی را می سازد، تردیدی نیست. مسلم است با
ریشه دار شدن تضادهای اجتماعی، این رفتارهای غیر انسانی نیز به همان نسبت عمیق تر
می گردد. طبیعی است اینجا وقتی طبقه حاکمه و عناصر حامی آن، مردم را مورد تحقیر و
تخفیف قرار می دهد، بدین خاطر است که می خواهد طبقه فرودست جامعه را نه فقط با
سرکوب فیزیکی بلکه با سرکوب فرهنگی نیز زیر سلطه درآورد. و با اشاعه ی ادبیات سخیف
و مزموم، فرهنگ خود را بر مردم حقنه نمایند. گذشته از آن اساس حکومت پلید جمهوری
اسلامی متکی بر سرکوب، بی حقوقی و تحقیر و تخفیف شکل گرفته است. حال شاید این
سئوال در ذهن متبادر شود که، پس چرا زبان و فرهنگ فارسی از طرف حکومت و یا بردگانی
که کارشان جز تحقیر و تخفیف دیگران نیست، بسخره گرفته نمی شود، و این توهین ها فقط
شامل حال ملیت های تحت ستم فرهنگی است. اولأ باید بدانیم فرهنگ حاکم بر جامعه،
فرهنگ طبقه حاکم است. و تا زمانی که بردگان زیر سلطه ی این نظام هستند، نمی توانند
از بی فرهنگی هائی که بجای فرهنگ بر جامعه حقنه شده است، خلاص شوند. ثانیأ باید
متوجه بود زبان و فرهنگ فارسی علاوه بر اینکه متعلق به بخشی از مردم این سرزمین
است، زبان و فرهنگ حکومت نیز هست. در چنین جامعه ای که مملو از تضادها و پلشتی ها
است حکومت نمی تواند ابزار خود را تحقیر نماید، چرا که ابزاری که خود را تحقیر نموده
باشد، بعنوان وسیله ی تحقیر دیگری نمی تواند مورد استفاده قرار گیرد. ثالثأ دامن
زدن به اختلافات فرهنگی، ملی و مذهبی توسط طبقه حاکمه یکی از شیوه هائی است که از
اتحاد و پیوستگی زحمتکشان و فرودستان در جامعه طبقاتی جلوگیری می کند. و فرودستان
و زحمتکشان این ملت ها را دقیقأ به مسیری هدایت می کند که رودرروی هم قرار می
گیرند. رشد افکار ناسیونالیستی از اهداف و برنامه های مهندسی شده در نظام سرمایه
داری است، خصوصأ این حکومت پلید برآمده از آن. چرا که ناسیونالیسم برخلاف تصور
نادرست بسیاری، که فکر می کنند، در مسیر منافع مردم عمل می کند، اتفاقأ برعکس تمام
عملکرد ناسیونالیسم بر ضد منافع مردم است، چرا که او ملزم است تمام پتانسیل
مبارزات اجتماعی را در مسیر توهمات ذهنی صرف کند. ناسیونالیست برده ی تحقیر شده ای
است که هرگز نمی تواند از اسارت بردگی نجات یابد، او همانند یک مذهبی برده وار
محکوم به سجده در برابر معبود است. برای همین است امروز جمهوری اسلامی بسیجی های
خود را به نگهبانی و تامین امنیت عده ای سرخورده و ناآگاه کورش پرست می فرستد،
چفیه بر گردن کورش می اندازد، اما تجمع کنندگان قلعه بابک خرمدین را با گلوله پاسخ
می دهد. چرا که او فرق این دو تجمع را بخوبی می داند. گرایش به افکار بابک خرمدین
یعنی رستاخیز خلق و قیام علیه بیداد. و گرایش به کورش یعنی پذیرش جنایت و دم فرو
بستن. رژیم از بیداری خلق در هراس است، نه از سجده بر معبود مفلوک. درک این
تفاوتهاست که می تواند جنبش ملل تحت ستم را که از ستم مظاعف طبقاتی، جنسیتی و
فرهنگی رنج می برد از توطئه ها و دسیسه های حکومتی و عناصر نفوذِی آن و همینطور از
ذهنیت ناسیونالیزم ویرانگر که موانع اصلی در شکل گیری اتحاد و همبستگی میان تمام زحمتکشان
ساکن ایران است، رها سازد، و این جنبش را در مسیر انقلابی هدایت کند. و تا زمانی
که این نظم پلید سرنگون نشده است، شأن و کرامت انسان بی بهاترین کالا خواهد بود. این
نظم جهنمی دفن نمی شود، مگر با اتحاد و همبستگی تمام خلق های ایران زیر پرچم طبقه
کارگر انقلابی. اما این بدان مفهوم نیست، که امروز از خواسته ها و مطالبات بر حق و
دمکراتیک ملل تحت ستم و شعارهای مترقیِ اعتراضات اخیر دفاع نشود. آنانی که در خارج
این گود به تماشا نشسته اند و یا احیانأ به مذمت شورش برحق مردم دست می یازند،
اگرچه بظاهر ادعا کنند علیه جمهوری اسلامی هستند، در عمل نمی توانند از ذهنیت
شوونیستی خود که دقیقأ با رژیم جمهوری اسلامی و سلطنت طلبان در انطباق قرار گرفته
است، تبری جویند. مردم انقلابی آذربایجان که بقدمت جنبش انقلابی ایران در برگ برگ
تاریخ مبارزات این سرزمین حماسه ها خلق کرده است، هدف این سکوت و بی تفاوتی را
تشخیص می دهد و بسادگی از این مسائل عبور نخواهد کرد. این مردم بصرف یک توهین
بیرون نیامده است، چرا که اولأ ادبیات توهین ریشه در موجودیت این نظام دارد، در
ثانی این عمل شرورانه ی رژیم روزنه ای باز کرده است تا مردم فرصت فریاد در گلو
خفته ی خود را با طرح مطالبات شان به کف خیابان بیاورند. روشن است این حکومت بمانند
حکومت پهلوی از دل سرکوب و کودتا بیرون آمده است، لذا قادر به ادامه حیات ننگین
خود نخواهد بود، مگر مدام دست به بحران آفرینی نزند. تحقیر و تخفیف مردم آذربایجان
نیز با همین هدف صورت گرفته است. حال شاید بپرسید، حکومتی که خود در بحران است،
لاجرم منطق حکم می کند، حداقل دست به ایجاد بحران نزند.! پاسخ به این سئوال مستلزم
درک شرایطی است که رژیم با آن روبروست. در سی و اند سال گذشته رژیم هر بار با
بحران روبرو بوده است، تمام معضلات و بدبختی هائی را که بر مردم به ارمغان آورده است،
بر گردن امریکا و غرب و غیره می انداخت، حالا که مسائل اش را با این باصطلاج
دشمنان مجازی خود حل کرده است، باید روش دیگری را پیش بگیرد تا با تمسک به آن از
برآمد جنبش های اجتماعی که به آتش زیر خاکستر تبدیل شده اند، جلوگیری نماید. یکی
از این جنبش ها، جنبش ملل تحت ستم است که در شرایط کنونی به حادترین وضعیت خود
رسیده است، مهار این جنبش امکان پذیر نیست مگر با ایجاد بحران. این بحران فرصتی را
مهیا می کند تا بتواند اولأ قدرت عمل را در تقابل با نیروهای انقلابی به نفع
ناسیونالیست ها تغییر دهد، و شعارهای نفرت انگیز خود وارد جنبش نماید، تا جنگ علیه
رژیم را به جنگ مردم علیه همدیگر تبدیل کند. و هم فرصت شناسائی فعالین جنبش پیدا
کرده باشد. همچنانکه جنبش دانشجوئی را با همکاری جریانات پرو صهیونیستی و پرو
سرمایه داری که نقاب «کارگر» و «کمونیست» بر چهره زده اند، توانست مهار کند، طوری
که در بیش از ده سال گذشته ندائی از این جنبش شنیده نشده است.
پرتوان باد مبارزات مترقی و عدالت طلبانۀ جنبش دمکراتیک
آذربایجان
روزبه کوراغلی
شنبه بیست سوم آبان ۱۳۹۴ برابر با چهارده نوامبر ۲۰۱۵
No comments:
Post a Comment