امروز که خبرهای مربوط به اکراین را دنبال می نمایم، بیشتر به این نظر خود یقین پیدا میکنم که در آن سرزمین اولا شکست دو گزینه دولتی، یعنی دولت یولیا تیموشنکو و ویکتور یانوکوویچ، شکست پوتینیزم و "آتلانتیسم" هر دو بوده است. آتلاتیسم و غرب پس از اینکه در آن دو گزینه شکست خوردند، در تلاش برای روی کار آوردن یک دولت ائتلافی از طریق بازیهای "دموکرایتک"، خیلی سریع بن بست شان به نمایش گذاشته شد. و آن زمانی بود که مردم به خیابانها ریختند و بوی عدم اعتماد آنها نسبت به این بازیگران به مشام گردانندگان سناریوی انتخابات رسید. پس سراسیمه شدند، و به دسترس ترین گزینه ها، یعنی نمونه ی "بازی تهران" یعنی تاکتیک تک تیراندازی از پشت بامها را پیشه کردند. تجربه "سبز" های موفق "ایران اسلامی".
اما در این کار عجولانه اشتباه کردند و دیدند که در این سرزمین حتی موقتا از کارت " بهار عربی" نمی شود، سود جست. زیرا نه تنها این آتلانتیسها از نوع "آتلانتیستها" ی اسلامی نیستند، بلکه هیچ شباهتی بین این کریمه ای ها با "کریمه" ایرانی که از تبارشان آلوده به عرفان "غزالی" است، هم ندارند. که ناظر "ندا" ها باشند، اما فریاد برآرند، "خشونت" نه. این منش صوفیانه، منش تسامح انقلابی نیست و با آن هیچ سنخیتی ندارد.
مردمی که در آن روز بمیدان آمده بودند، می خواستند عدم رضایت خودشان را به آن دو گزینۀ فرمایشی نشان دهند، و هنوز از جریان سیاسی خاصی حمایت نمی کردند. نه از بلشویسم حرفی زدند و نه در مقابل آتلاتیستها ایستادند. آنها می خواستند نشان دهند که کشتی دولت دوم هم بگل نشسته است، با این تاکید که این دولت هم مثل گزینه اولی، دزد است یا شفاف نیست. نه از پرچم سرخ خبری بود و نه از جدائی. حتی موقعی که وضع حاد شد، مردم می گفتند ما بخاطر یک عده دولتیان نباید در مقابل همدیگر قرار بگیریم و با هم بجنگیم. اما در همان روزهای اول، یعنی روزهائی که هنوز پرچم آن "معمار اکتبر" را بر نیافراشته بودند، تسامح انقلابی آن معمار را به بهترین شکلی به نمایش گذاشتند. تندیس لنین بزیر کشیده شد، آن پیر زن "ندا" وار بروی خاک افتاد و جمعیت در آن لحظه تحت تأثیر هیجانات قرار نگرفت و پاسخی نداد، اما به خانه هم بر نگشتند، کاری کردند که پوتین را به هراس آنداخت. دخالت سریع پوتین در امور سیاسی و تصرف ارگانهای نظامی و امنیتی در منطقه مخالفین نشانی از ترس پوتین در مقابل رادیکال شدن این جنبش بوده است. حوادث بعدی و موضع گیرهای روسیه، مخصوصا توافق ژنو بین روسیه و غرب، خود دلیل گویای آین مدعا است. در این توافق روسیه تعهد داده است که جنبش مردم بپاخاسته را کنترل کند. و به تعهد خود هم وفادار ماند. و دیدیم که در این راستا با مخالفت خود با انتخابات در عمل آن را اثبات کرد. طرفین از مشکلات همدیگر بخوبی مطلع هستند، و هیچیک از طرفین راه برون رفت از این مشکلات را ندارد. زیرا راه سرزمین سوخته نخ نما، در این سرزمین بسیار خطرناک بنظر می رسد. بر این یقین هستم که پوتین در شرایط کنونی تنها گزینه ای است که شانس کنترل و یا به تأخیر انداختن یک جنبش عمومی در سراسر فدراسیون روسیه را دارد. مخالفت با پوتین در رسانه های گروهی و متهم کردن او به کارشکنی، همانقدر درست است که مخالفت غرب با جمهوری اسلامی و یا رهبران آن. این ها سیاستهائی است برای لاپوشانی بن بست نولیبرالیسم و جنایت غرب در جهان و در نزد انظار عمومی بخصوص در نزد افکار عمومی کشورهای غربی. گفتم سیاست سرزمین سوخته که از دیرباز شیوۀ کار امپریالیستها در سراسر جهان قرار داشت، امروزه در روسیه برای آنها بسیار خطرناک است. من در نوشته های قبلی به نوعی یاد آور شدم که "کریمه" های اکراین در این سرزمین سابقه تاریخی دارند. سوزاندن این "کریمه" مسلما آتشی درسایر "کریمه" های این فدراسیون یعنی روسیه بوجود خواهد آورد. زیرا در جریان یک انقلاب و در مبارزه با یک تجاوز وسیعی جهان وحش به این سرزمین، پا گرفتند. آنها داوطلبانه در زمان آن تجاوزات به یاری ساکنان این سرزمین شتافتند؛ با یاری آنها انقلاب را به پیرزوی رساندند، در استقرار زیر بنای یک اقتصاد پویا و جامعه ای بر اساس حرمت انسانی، کوشیدند و در ترمیم ویرانی های آن جنگهای موحش به این مردم در یغ ننمودند. و به آنها در دسترسی به آرامش و آسایش و رفاه مطلوب کمک کردند، ولی حالا خود به انسانهای محتاج و کپرنشین تبدیل شدند. چرا؟ مگر چه اتفاقی در این سرزمین افتاده است.؟ چه چیز و یا چیزهائی تغییر کرده و این تغییرات از کی شروع شده است.؟ مقصر و یا مقصران کیستند و یا چه سیستمی است.؟ چرا آلان ساکنین این سرزمین باید اینگونه در مقابل همدیگر قرار گیرند. آیا در سابق یعنی در زمان بلشویسم چنین بود ؟ آیا در آن زمان، مسلمان چچن در مقابل دیگر ادیان قرار می گرفت. آیا ارامنه و آذریها، یک بار بخاطر مذهب و یا یک بار بخاطر ملیت، سرزمین و یا اعتقادات؛ به جنگ با یکدیگر آنهم طولانی می پرداختند. چه عاملی بود که غرب با وجود تمام امکانات خود برای ایجاد تفرقه جنگی داخلی، لااقل دوبار در فاصله 20 سال، به شکست خفت بار تن داد. چه چیز مانع می شد که تفاوتهای فرهنگی: قومی، مذهبی، زبان، ملی و سایر عوامل علیرغم سابقه دردناک تاریخ طولانی خود، در این زمان، نه تنها التیام بخشید بلکه بجای اینکه عامل جنگ و کینه توزی و انتقام جوئی گردد، وسیله شد برای همکاری و خلق زیبائیها برای مردم. امروز اسناد و مدارک نشان میدهد، که در واقعۀ دردناک در خط مرزی بین لهستان و اکراین، یعنی همان واقعه ویسلار، مقصر نه بلشویسم بود و نه استالین. چرا.؟
سخن کوتا ه: امروز حوادثی که در اکراین درجریان است؛ نمی تواند بیک مسئله صرفا اکرائینی باقی بماند و یا اینکه از محدوده فدراسیون روسیه فراتر نرود. بنظر من این مبارزه حتی از محدوده ی ضد فاشیستی هم فراترخواهد رفت و رهبری فاشیستی غربی در یک کلاف سردرگمی فرو خواهد رفت که نولیبرالیسم به شیوه و تاکتیک های تاکنون شناخته شده اش، قادر به کنترل آن نخواهد بود. امروزکشورهای سواحل دریای مدیترانه، در هر دو طرف آن، آبستن انفجار بس خطرناکی هستند. این انفجار اگر بوقوع بپیوندد، و به نظرم اگر روند بهمین گونه ادامه یابد، حتما چنین خواهد شد، اروپا باید خود را برای رویاروئی آن آماده سازد. اینکه این آمادگی در مقابل آن توفان، چگونه می تواند انجام شود، جنگ و یا مسامحه ؟ و یا حائل کردن برخی از کشور، برای جلوگیری از آن توفان. در هر صورت پیش بینی کردن مشکل است. ولی می توان حدس زد که ترکیه قادر نخواهد بود، نقش آن حفاظ و یا سدی مورد انتظار را ایفاء کند. برعکس نقش ترکیه و وجود پایگاهای ناتو در پایگاه اینجرلیک بجای حفاظت از منافع اروپا، خود بیک عامل تحریک کننده علیه منافع آن تبدیل خواهد شد. مردم کریمه با سابقه تاریخی که از دولت عثمانی دارند، نمی توانند فراموش کنند که کشورشان در جنگ اول جهانی، اولین دشتی که کرد، گلوله های توپ ترکیه به سرزمین شان بوده است. با این توضیح می خواهم بگویم خطری که ترکیه را تهدید می کند هنوز از راه نرسیده است تا رونمائی شود. و مسلما با این روند ی که در ترکیه جریان دارد، دیر یا زود خود را نشان خواهد داد. یکی از این انبار باروت، سوریه است که اختلافات کشورهای عربی و غیر عربی دوران امپراطوری عثمانی را به روی صحنه آورده است، همچنانکه ارمنستان علاوه بر نمایندگی مردم خود، یعنی بخاطر آن نسل کشی، خاطرات ارتدوکس ها و یا اسلاو های اروپای شرقی یعنی رومانی، بلغارستان، یونان، صربها را دوباره زنده می کند. هنوز اتحاد اسلاوهای بالکان علیه عثمانی مسلمان، و نیز اشعار و سروده های اسقف های مونته نگرو که یاد آورمبازرت اسکندر آلبانیائی است. سروده های تراژیک شکست صربها در مقابل امپراطوری عثمانی، اشعار و سروده ها که مبازرات مردم کوهستانها ی جنوب و غرب منطقه بالکان را پاس می دارد، در اسناد و خاطرات مردم حضور دارد و در وقت لزوم بکار گرفته خواهد شد. یونانیان اسلاو خاطرات بسیار تلخی از آلمانها در زمینه های مختلف دارند، چه زمانیکه بعنوان نقش تاجر و تجارت گندم دریای سیاه، بعنوان شریک تجاری روسیه، با ایتالیا، فرانسه و بخصوص انگلیس فعالیت می کردند و چه استقرار جمهوری دموکرایتک بادن، بعنوان اسلاو در فشار و سرکوب نژادی و حتی مذهبی قرار می گرفتند. این اختلافات بموقع حتی در جامعه ترکیه خود را نشان خواهد داد، زیرا که بخشی از این "مواد" انفجاری امروز شهروند ترکیه هستند و طبق قرارداد بین ترکیه و روسیه، دولت روسیه در موقع لزوم، حق دفاع از حقوق، ارتدکسها در خاک ترکیه را دارد و معنی آن این است که این اقلیتها اگر روزی علیه ترکیه در خاک ترکیه بپاخاستند، نمی تواند با این اقلیتها همان اعمال را انجام بدهد که با شهروندان کرد و یا سایر اقلیتهای مذهبی و یا قومی از جمله قزلباشها و یا ترکمنها، انجام می دهد.
خلاصه آتشی در پشت دروازه اروپا در حدفاصله دریای مدیترانه و شاخ آفریقا و خود قاره آفریقا در کمین نشسته است. راه چاره برای حل این مسائل نه پرچم سبز است و نه پرچم سه رنگ. پرچمی می تواند به این قائله تاریخی پایان دهد، که در روز نهم ماه مه بر فراز کاخ رایشتاک آلمان بر افراشته شد، زیرا که این پرچم در آن کشور با آنهمه تضادها و تناقضات بیشمار در روزی که به جنگ پایان داده بود، وحدت خلقهای خود را در آن کوره های آتش، بوجود آورده بود و نشان داد که چگونه فولاد آبدیده می شود.
19.05.014
رحیم کریمیان
No comments:
Post a Comment