جهانی سازیِ سرمایه (نئولیبرالیزم)، فاجعه آمیزترین دوره ای
است که در بیش از سه دهه اخیر سیاست های الزام آور آن موجب ویرانی و نابودی جهان
بشریت شده است. سلطه و استثمار و درندگی و چرک و خون تنها ارمغان این نظم نوین است
که به وسعت جهان، محرومان و ستمکشان را از خود بی نسیب نگذاشته است. این دگرگونی و
تغییرات فاجعه آمیز که مقررات و قوانین آنرا قدرتمند ترین نهادهای مالی جهان یعنی
بانک جهانی و صندوق بین الملی پول تعیین می کند، توسط جنایتکارترین نظریه پردازان
و تئوریسین های اقتصادی که می توان آنان را بیرحم ترین شکنجه گران جمعیِ جامعه
نامید، طراحی و مهندسی شده است.
استراتژی این جنایتکاران در پرتو تکامل منطق سرمایه چنین
فرموله شده است: "جهان باید "آزاد" باشد، آزادی از نوعی که ما می
خواهیم. دست دولت از دخالت و کنترل سرمایه باید کوتاه شود، وظیفه دولتها حفظ مرزها،
حفظ امنیت شهروندان جامعه (کنترل تحرک مردم با ارعاب و خشونت) و جنگ با دشمنانی که
حاضر به پذیرش شرایط جدید نیستند. تمام جوامع ملزم هستند با باجرا گذاشتن قوانین و
مقررات آزاد سازی سرمایه به نظم نوین بپیوندند. چه داوطلبانه چه با توسل به کودتا
و جنگ و ترور و بمباران و کشتار. شرایط آشفته و بحران زده، تضادهای اجتماعی را به
طوفانهای غیر قابل کنترل مبدل می سازد، باید هاله ای از ترس و وحشت را بسان گردباد
ایجاد نمود تا طوفان حاصل از خیزش مردم را بتواند در خود مهار کند. رسانه های نظام
وظیفه دارند در این شرایط حساس، هیجانات و احساسات و التهاب جامعه را تحت فرمان
درآورند. سانسور و تبلیغات مسموم و انحرافی و اکران فیلم های دروغین از نوع فیلم
"بدون دخترم هرگز" که توانست توان انقلابیِ مردم را کنترل و جمهوری
اسلامی را تثبیت نماید، اینست وظایف رسانه ها. در جوامعی که اهمیت حیاتی برای
سرمایه دارند، خصوصأ مناطق استراتژیک و ژئوپولتیک، با فاجعه آفرینی از طریق کودتا،
دامن زدن به اختلافات مذهبی و قومی و ملی و براه انداختن جریانات تروریستی، جنگ
تمام عیار برای درهم شکستن مقاومت و نافرامانی مردم، ضرورت پیش برد سریع، ضربتی و
همه جانبه ی اهداف نظام است. در این لحظات مردم احساس می کنند مقاومت بی فایده است
از خواسته های اصلی خود دست برمیدارند و تسلیم شرایط جدید می شوند. این همان چیزی
است که نظام برای پیاده کردن برنامه های خود لازم دارد.
با نابودی همه چیز، وام های اسارت بار بانک جهانی و صندوق
بین الملی پول سرازیر خواهد شد تا رُقیت و بندگی برای مردم این کشورها ابدیت پیدا
کند. این فرصت استثنائی است برای مهندسی کردن نظم نوین جهانی که غارت و چپاول
نیروی اجتماعی را بصورت قانونی در خواهد آورد".
حال آیا برای درک علل و ریشه های فجایع خونبار حاضر که
بصورت لشگر کشی ها و یاغی گری ها و جنگ ها و ترورها و عروج جریانات تروریستیِ مذهبی
و غیر مذهبی که پلیدی نظام را در شکل کنونی به نمایش گذاشته است، باز هم باید
منتظر زمان نشست تا روزی خود نظام از لابلای اسناد طبقه بندی شده به بخشی از این توطئه
ها و دسیسه های جنایت آمیز که عمومأ از آن بنام خطا و اشتباه تاکتیکی نام برده است،
معترف شود. در حالیکه بسیاری از این جنایت ها و توطئه بارها توسط رسانه ها و حتی
از زبان جنایتکاران بصورت پراکنده به بیرون درز کرده است. مردمی که بدنبال کسب حق
تعیین سرنوشت خویش است باید توانائی آنرا داشته باشد از لابلای اخبار و تبلیغات
مسموم و ضد انقلابیِ بورژوازی حقایق را بیرون بکشد، و به ریشه های این رخدادهای
فجیعِ تاریخی که هدفی جز به تسلیم درآوردن نیروی اجتماعی و تسریع در تسلط نظام
ندارد، بدون اینکه در تحلیل های فریبکارانه ی آنان غرق شود و یا در چاله های فکریِ
حامیان آنان، چه آنهائیکه فریبکارانه با نقاب "انقلابی" ظاهر می شوند، و
ذهن جامعه را با بدیهیاتی که خود نظام نیز از طرح آن سخاوتمندانه استقبال می کند،
به بیراهه می برند. و چه آنهائیکه آشکارا تسلیم شرایط شده اند و کار و فعالیت خود
را در محدوده مسائل دفاع از حقوق بشر، برابری حقوق زنان، رفع ستم ملی، آزادی بیان
و اندیشه، جدائی دین از سیاست، لغو اعدام، فاجعه زیست محیطی و غیره، پیش می برند.
بدون اینکه تعریف مشخصی از این مسائل بنیادی ارائه کنند و یا حتی از ریشه های
اصلیِ آن فهمی درست بدست آورده باشند.
[خلاقیت و نبوغ] این دو گروه در اینست که
حقوق بنیادین انسان و طبیعت را که رابطه گسست ناپذیر و متقابل با یکدیگر دارد، در
خارج از عملکرد منطق نظام می بیند. و به خاطر ناتوانی از درک سیر تکاملی پدیده ها
و تاثیرات و روابط آنها بر همدیگر، تنها مانع عدم تحقق حقوق اشاره شده را به عامل
استبداد و دیکتاتوری و مذهب بست می دهند. بدون اینکه متوجه باشند هر سه عامل فوق
رابطه مستقیم با وضعیتی دارد که نظام با آن روبروست و ظهور و تبلور آن ناشی از نوع
عملکرد سرمایه است.
اگر امروز در کشورهای پیشرفته ی نظام سرمایه داری،
دیکتاتوری و فاشیسم بمفهومی که یک دولت یا یک فرد جامعه را به بندگی و اسارت بکشد،
بظاهر دیده نمی شود، به این مفهوم نیست که رسالت تاریخی نظام سلطه تضعیف شده و یا
از میان رفته است. اتفاقأ بر عکس، اسارت و سلطه در وسعت جهانی نظام یافته تر و
هارمونیک تر شده است. و این قابل فهم نخواهد بود مگر اینکه تصویر دقیقی از حرکت
منطق سرمایه داشت، که چگونگی فوران تضادها و معضلات و ناهنجاریهای اجتماعی را از
درون خود سیستم نشان می دهد. بر همین اساس است که مدام شاهد بازتولید استبداد و
دیکتاتوری و رشد تروریزم هستیم. این افراد و جریانات شاید متوجه
نباشند، مسائلی چون دمکراسی، حقوق بشر، آزادی بیان و غیره، سالهاست به بخشی از
ترکیب چاشنی بمب های حامل دمکراسی و گلوله های کشتار جمعی تبدیل شده است. که در
مواقع لزوم در خدمت به مقاصد نظام و با توصیه ی استراتژیست ها ونخبگان امنیتیِ
بکار گرفته می شود. مسئله ی دولت های جهان سرمایه داری، بحران دمکراسی و از بین
رفتن بسیاری از آزادیهای گذشته نیست، که اگر چنین بود ما بگونه ای دیگری شاهد
عملکرد نظام می بودیم.
آنچه که امروز نظام در پی تحول آنست حرکت بسوی نوعی تکامل
در مسیر دمکراسی سرمایه داری است، یعنی بر چیدن تمام آزادیهای گذشته و محدود نمودن
حقوقی که مردم قبلا می توانست با اتکاء به آن نسبت به سیاست های دولت یا دولتها
اعتراض خود را در خیابان ها بصورت علنی مطرح سازد. نمونه ی اخیر این ادعا قانونی
کردن منع تجمعات توسط پارلمان اسپانیا بود که مردم را به واکنش در برابر آن
برانگیخت. عنصر تعیین کننده در تکامل دمکراسی سرمایه داری رای مردم نیست که می
خواهد مخالف آن باشد و یا به مخالفت با آن برخیزد. حدود و ثغور این دمکراسی توسط
سیاست گزاران و مدیران نظام تعیین می گردد که دولتها، پارلمان ها، سازمانها و
نهادهای بین الملی، رهبران و منادیان دین و مذهب و رهبران احزاب و جریانات سیاسی و
نهادهای غیر دولتی و سازمانهای حقوق بشری و غیره را در یک رابطه پنهانی و گاهأ
آشکار هدایت و رهبری می کنند. فراموش نکنیم وقتی امریکا و انگلیس پرونده سازی کردند
تا حمله به اعراق را توجیه کنند، افکار عمومی جهان در مخالفت با این جنگ تظاهرات
وسیع و کم نظیری را در سراسر دنیا سازمان داد. اما همان موقع تونی بلر همراه با
جرج بوش گاوچران که تخصص جنایت آفرینی را از فرانسیس فوکویاما این مبتکر پایان
تاریخ، مشاور اقتصادیِ پینوشه و استاد جنایت در پیشبرد سیاست راهبردی نئولیبرالیزم،
دریافت کرده بود، مخالفت مردم را احساسی قابل درک اما فاقد اهمیت سیاسی نامیدند.
لشگر کشی با بی توجهیِ به مخالفان جنگ و در نظاره گری سازمان باصطلاح ملل که مضحکه
ای بیش نمی نماید، و اجیر کردن رهبران کُرد و شیعه و با همکاری اسرائیل، جمهوری
اسلامی، عربستان، کویت و دیگر عمال سرسپرده نظام انجام شد. یاغیان امپریالیزم
رسانه ها را مامور کردند این پیروزی را به تمام جهان مژده دهند. مزدوران خود را
بنام مردم عراق به خیابانها آوردند تا همدوش سربازان متجاوز به جشن و پایکوبی
بپردازند. مبادا فرصتی برای مردم دست دهد تا به ویرانی های اقتصادی و اجتماعیِ این
تجاوز فکر کنند. و یا حقایق پشت پرده ی جنایت های گذشته که صدام انجام داده بود و
دلایل اصلیِ جنایات و کشتار و ویرانی که در این لشگر کشی بنام سرنگونی دیکتاتور
صورت داده اند، برملا گردد.
اما آیا آنان می توانند دست خون آلودشان را نه فقط در گذشته، بلکه امروز در لیبی و مصر و افغانستان عراق و سوریه و یمن و افریقا و غیره که در تداوم جنایات گذشته است از چشم مردم پنهان سازند. و نقش خود را در سازمان دادن جریانات تروریستی و تربیت و تجهیز آنان که منطقه را به رعب و وحشت فرو برده است تبرئه نمایند.
اما آیا آنان می توانند دست خون آلودشان را نه فقط در گذشته، بلکه امروز در لیبی و مصر و افغانستان عراق و سوریه و یمن و افریقا و غیره که در تداوم جنایات گذشته است از چشم مردم پنهان سازند. و نقش خود را در سازمان دادن جریانات تروریستی و تربیت و تجهیز آنان که منطقه را به رعب و وحشت فرو برده است تبرئه نمایند.
یکشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۴ برابر با ۲۶ آپریل ۲۰۱۵
روزبه کوراغلی